زمان مطالعه: 15 دقیقه این را تصور کنید: یک دانشجو هستید و هنگامی‌که وارد کلاس می‌شوید و دوست خود…" /> زمان مطالعه: 15 دقیقه این را تصور کنید: یک دانشجو هستید و هنگامی‌که وارد کلاس می‌شوید و دوست خود…" />

چگونه دیگران را درک کنیم؟

خانه » بلاگ » چگونه دیگران را درک کنیم؟

فهرست عناوین

این را تصور کنید: یک دانشجو هستید و هنگامی‌که وارد کلاس می‌شوید و دوست خود را می‌بینید که تنها  پشت میزی نشسته است. متوجه می‌شوید که دوست شما با اخم به چهره شما نگاه می‌کند و سرش را پایین می ­اندازد.
احتمالاً با توجه به این سرنخ‌ها فکر می‌کنید که دوستتان غمگین است. اما از کجا این موضوع را فهمیدید؟ یکی از راه‌هایی که مغز شما به این هدف دست می‌یابد ، شبیه‌سازی یا کپی کردن در ذهن  از کاری است که طرف مقابل انجام می­ دهد.
این ممکن است به شما کمک کند درک کنید که وقتی اخم می‌کنید و رو به پایین نگاه می‌کنید ، معمولاً غمگین هستید ، بنابراین احتمالاً دوست شما نیز غمگین است. درحالی‌که فرضیه‌های دیگری برای چگونگی درک مغز ما از دیگران وجود دارد ، ما بر روی شبیه‌سازی تمرکز خواهیم کرد ، و اینکه سلول‌های خاص در مغز که نورون‌های آینه‌ای نامیده می‌شوند ،ممکن است به  شبیه‌سازی رفتار دیگران کمک کند.

چگونه دیگران را درک کنیم؟چگونه دیگران را درک می کنیم؟


ما در ابتدا آزمایش‌ و تصویربرداری عصبی ، در میمون‌ها و انسان‌ها را موردبررسی قرار خواهیم داد ، که در آن‌ها از فناوری برای به دست آوردن نشانه‌ای از فعالیت مغز استفاده شده است. این فعال‌سازی‌های مغزی به ما کمک می‌کند تا شبیه‌سازی را بهتر درک کنیم. سرانجام ، ما در مورد اختلالات مانند اوتیسم بحث خواهیم کرد ، که  نشان می ­دهد درک عملکرد ، اهداف و عواطف دیگران ممکن است دشوارتر باشد همچنین ما در مورد این موضوع که چگونه می­ توانیم دیگران را درک کنیم بحث خواهیم کرد.
ما معمولاً به این واقعیت فکر نمی‌کنیم که بسیاری از ما واقعاً در درک دیگران مهارت داریم. برای نشان دادن اهمیت این توانایی ، بیایید با مثالی از یک کتاب شروع کنیم، که سعی دارد به ما نشان دهد چگونه یک فرد مبتلابه اوتیسم اصطلاح عمومی  اختلالات پیچیده رشد مغز  را از خود بروز می ­دهد و مسائل را چگونه درک می کند .این اختلالات با سطوح مختلف دشواری با تعامل اجتماعی ، ارتباط کلامی و غیرکلامی و رفتارهای تکراری مشخص می‌شوند.
نام من علی بهاقندی است. من همه کشورهای جهان و شهرهای پایتخت آن‌ها را می‌شناسم که تعداد اصلی آن‌ها  ۷،۰۵۷ شهر است.هشت سال پیش ، وقتی من برای اولین بار با سجاد آشنا شدم ، او یک تصویر را به من نشان داد و من می‌دانستم که این به معنای “غمگین” بودن است ، همان چیزی است که من وقتی دوست خود را از دست دادم ،احساس کردم.
او علامت دیگری به من نشان داد و  من می‌دانستم که این به معنای “خوش‌حالی” است ، مانند وقتی‌که من در مورد مأموریت‌های فضایی آپولو می‌خوانم ، یا وقتی‌که  ساعت ۳ صبح یا ۴ صبح است و من هنوز بیدار هستم و می‌توانم در خیابان بالا و پایین بروم و وانمود کنم که من تنها شخص در کل جهان هستم که نصف شب این کار را انجام می ­دهد.
من سجاد را ترغیب کردم که بسیاری از این چهره‌ها را بکشد و سپس در کنار آن‌ها دقیقاً معنی آن‌ها را بنویسد. تکه کاغذ را در جیبم نگه داشتم و وقتی نفهمیدم او چه می‌گوید ، آن را بیرون آوردم. اما بسیار دشوار بود که تصمیم بگیرد که کدام‌یک از نقاشی­ ها بیشتر شبیه صورت دیگران است زیرا چهره افراد خیلی سریع عوض می ­شود.
وقتی به سجاد گفتم که من این کار را می‌کنم ، او یک مداد و یک کاغذ دیگر بیرون آورد و گفت این احتمالاً احساس بسیار خوبی در مردم ایجاد می‌کند.

ذهن خوان

چگونه می‌توان دانست که دیگران در مورد ما چه فکری می‌کنند یا حتی چرا به آن فکر می‌کنند ؟برخی ممکن است بگویند شما باید  بتوانید ذهن خوان باشید و یا نیاز به گذراندن دوره‌های روانشناسی دارید که به شما اجازه می‌دهد افراد ذهن دیگران را “بخوانید” یا آن­ ها را درک کنید، اما واقعیت این است که ، گرچه این موارد ممکن است در درک افراد از اهمیت بالایی برخوردار باشد، اما آن‌ها به‌هیچ‌وجه پایه و اساس چگونگی درک دیگران را تشکیل نمی‌دهند.

چه زمانی دیگران را درک می کنیم؟

بنابراین در کجای سفر زندگی یک فرد به‌سوی درک افراد دیگر رهسپار می­ شود؟ این همان چیزی است که از روانشناسان و مشاوران  بارها و بارها در طی سال‌ها  خواسته‌شده است  که در مورد آن توضیح دهند که  به‌طور تصادفی برخی از آن ­ها توانسته ­اند توضیح دهند که دیگران چه فکر می‌کنند ، چگونه احساس می‌کنند ، چگونه و چرا آن‌ها به برخی از چیزها پاسخ می‌دهند ، و همچنین پیش‌بینی، آن‌ها را به یک نقطه با دقت بسیار زیاد رسانده ­است.
پاسخ سریع آن ­ها  به این سؤال ساده این  است که:” ‌زمانی که خود را می‌فهمید شروع به درک دیگران می‌کنید”.
برخی ممکن است چنین درکی را به‌عنوان “همدردی” ، احساسات تأسف که در زمان ناامیدی یا سختی نسبت به دیگران داریم ، یا “همدلی” ، توانایی اتصال ، درک و “احساس” شخص دیگری که به دلیل برخی مسائل مشترک احساس می‌شود ، ذکر کنند. اما این‌ها معمولاً به افکار مثبت محدود می‌شوند .یعنی شما با یک قاتل زنجیره‌ای همدلی یا همدردی نمی‌کنید اما وقتی عشق کسی از بین می‌رود احساس بدی دارید یا حتی گریه می‌کنید این را می ­توانید زمانی بهتر درک کنید که فیلم ­های عاشقانه هندی را تماشا می ­کنید.
اما توانایی درک دیگران بسیار فراتر از آن است که به پوشش مواردی بپردازد که افکار “خنثی” یا حتی “بد” تلقی می‌شوند.
قبل از ادامه این بحث باید یک نکته را به خاطر بسپارید  که درک خودتان با  جذب شدن به خود، یکی نیست. این همان منطقه خاکستری است که همه ما برای کار کردن به آن نیاز داریم ، در غیر این صورت نتیجه عکس آن است .یعنی شما کسی را درک نخواهید کرد ، به‌جز وقتی که به شکل  خودتان باشد.

درک آسان است!

درک احساسات دیگران برای ما آسان به نظر می‌رسد . ما در این زمینه متخصص هستیم و تقریباً به‌طور خودکار در طول روز این کار را انجام می‌دهیم. اگر بفهمیم که دوستمان غمگین است ، وقتی پیش او می‌رویم ، می‌دانیم که باید او  را درک  کنیم و احساس آرامش به او بدهیم.
به همین ترتیب ، اگر با افراد جدیدی که غمگین ، عصبانی ، خوشحال یا هر چیز دیگری به نظر می‌رسند تعامل داشته باشید ، می‌توانید متناسب  با آن ها رفتار کنید. اما به‌هیچ‌وجه این کار آسان نیست! در حقیقت ، حتی گاهی اوقات برای افراد مبتلابه اختلالات خاص مانند اوتیسم غیرممکن است.
درک افراد از این اختلالات ممکن است درک افکار و احساسات دیگران ، همدردی و توانایی درک احساس آنچه شخص دیگری احساس می‌کند با  “قرار دادن خود در جای آن شخص” امکان پذیر باشد. در این هنگام باید بپذیرید برای درک کردن ، دیگران ممکن است افکار و احساساتی متفاوت از احساسات شما داشته باشند.
فلاسفه (متفکران حرفه‌ای) و روانشناسان (افرادی که رفتارهای انسانی را مطالعه می‌کنند) مدت‌ها قبل از ایجاد علوم عصبی (مطالعه مغز) به‌عنوان زمینه مطالعه ، این سؤال را  مطرح کرده ­اند که چگونه دیگران را می ­فهمیم؟ فلاسفه و روانشناسان نظریه‌های زیادی در این مورد ارائه دادند و ما در مورد دو نظریه مهم رقابت خواهیم کرد که هنوز موردبحث است.

تئوری نظریه

نظریه اول ، اغلب به‌عنوان “تئوری نظریه” شناخته می‌شود شما می‌آموزید که دیگران را با توسعه و آزمایش نظریه‌های مربوط به رفتار یا احساسات آن‌ها درک کنید. ، اساساً  این نظریه اظهار می‌دارد که افراد دانش روزمره خود را در مورد جهان با استفاده از همان استراتژی‌های ذهنی که بزرگ‌سالان در علم استفاده می‌کنند ، توسعه می‌دهند.
یعنی آن‌ها تئوری‌ها را می‌سازند. این نظریه‌ها کودکان خردسال را قادر می‌سازد در مورد شواهد جدید پیش‌بینی کنند ، شواهد را تفسیر کنند و شواهد را توضیح دهند. بنابراین اولین باری که می‌بینیم دوستتان با نگاهی اخم‌آلود و با صورتی رو به پایین نگاه می‌کند ، ممکن است در ابتدا فکر کنیم او خوشحال است . این اولین نظریه ما در مورد او خواهد بود. بااین‌حال ، بعد از چند بار که اشتباه ما ثابت شد ، می‌دانیم که این وضعیت به معنای غمگین بودن او است.

نظریه شبیه‌سازی

نظریه دوم اغلب “نظریه شبیه‌سازی” نامیده می‌شود. شما دیگران را درک می‌کنید زیرا مغز شما آنچه را مشاهده می‌کنید شبیه‌سازی یا کپی می‌کند. به‌عبارت‌دیگر ، ذهن شما به همان روشی که ذهن فرد فعال است ، مسائل را تقلید می‌کند. ”  این نظریه اساساً می‌گوید وقتی می‌خواهیم بفهمیم شخص دیگری چه‌کاری انجام می‌دهد ، فکر می‌کند یا چه احساسی دارد ، ذهن ما همان کارها را شبیه‌سازی یا بازآفرینی می‌کند ، مثل‌اینکه خودمان آن‌ها را انجام می‌دهیم.
از طریق این شبیه‌سازی ، ذهن احساس می‌کند که شخص مقابل چه احساسی دارد. بنابراین ، اگر ببینم دوستمان با نگاهی اخم آلود و چهره در هم کشیده ،رو به پایین نگاه می‌کند ، ذهن ما این اقدامات را شبیه‌سازی می‌کند. از این شبیه‌سازی ، ما می‌فهمیم که وقتی او  این طور می‌نشیند ، غمگین می‌شویم ، بنابراین تصمیم می‌گیریم که بفهمیم دوست ما نیز غمگین است.
در بعضی موارد ، این ممکن است باعث ایجاد “سرایت عاطفی” شود ، جایی که احساسات شخص دیگری مسری یا “گیرنده” باشد. با دیدن لبخند دیگری لبخند می‌زنید یا وقتی می‌بینید شخصی درد می‌کشد  شما هم درد می ­کشید.

نمونه‌هایی از شبیه‌سازی.

درحالی‌که کسی خمیازه می‌کشد ، باعث می‌شود دیگران نیز خمیازه بکشند (این به‌عنوان “اثر خمیازه” شناخته می‌شود). وقتی کسی درد می ­کشد ، شما نیز  احساس می ­کنید درد دیگران را تجربه می ­کنید و حتی وقتی که کسی لبخند می زند ممکن است باعث لبخند شما شود  (مراقب باشید ، این احساسات مسری هستند!).
درحالی‌که فرضیه‌های زیادی برای چگونگی درک مغز ما از دیگران وجود دارد ، ما می‌خواهیم روی نظریه دوم ، نظریه شبیه‌سازی متمرکز شویم و توضیح دهیم که چگونه نورون‌ها را آینه می‌کند سلول خاصی در مغز که به دو چیز پاسخ می‌دهد: دیدن یک عمل یا بیان خاص و انجام آن عمل یا بیان تقلید می­ کند و انجام می دهد. مغز ممکن است در این فرایند نقش داشته باشد.

نورون آیینه‌ای چیست؟

نورون‌های آینه‌ای سلول‌هایی در مغز هستند که هم هنگام انجام عملی خاص واکنش نشان می‌دهند و هم اینکه شخص دیگری را مشاهده می‌کنید که عملی مشابه را انجام می‌دهد. این نورون‌ها  به این دلیل آیینه ای نام‌گذاری شده‌اند که دقیقاً مانند آینه عملکرد دیگران را “منعکس می‌کنند”. نورون‌های آینه‌ای اولین بار توسط پروفسور جی کامو ریزولاتی در میمون‌ها کشف شد.
پروفسور ریزولاتی و گروهش با استفاده از الکترودها (دستگاه‌های اندازه‌گیری) در مغز میمون، فعالیت بسیاری از سلول‌های مغزی را ثبت کردند. محققان به سیستم حرکتی مغز ، که حرکت بدن را کنترل می‌کند ، علاقه‌مند بودند. آن‌ها به دنبال سلول‌هایی بودند که هنگام انجام کاری توسط میمون ، مانند گرفتن یک موز فعال شوند.
باکمال تعجب ، برخی از سلول‌های مغز هم به درک موز و هم به دیدن محقق با گرفتن موز واکنش نشان دادند . بعلاوه ، این سلول‌ها به عکس‌های غذا یا تصاویر محقق پاسخی نشان ندادند ، و این نشان می‌دهد که این سلول‌های عصبی ممکن است به مغز کمک کنند تا نحوه تعامل محقق با موز را نشان دهد .

شلیک سلولی

گروه تحقیق فکر کردند که شلیک سلول‌های مغزی هنگام تماشای شخص دیگری در حال انجام عملی می‌تواند برای کمک به میمون در درک اقدامات انجام‌شده توسط دیگران حیاتی باشد. درحالی‌که این کشف بسیار هیجان‌انگیز بود ، محققان می‌دانستند که ممکن است نورون‌های آینه‌ای فقط در میمون‌ها وجود داشته باشد و ممکن است انسان روش دیگری برای درک عملکرد دیگران داشته باشد. تحقیقات بیشتری در مورد انسان موردنیاز بود تا دریابند که آیا ما نیز نورون‌های آینه‌ای در مغز خود داریم و این نورون‌ها چه نقشی در توانایی درک دیگران دارند؟
پس از کشف نورون‌های آینه‌ای در میمون ، بسیاری از مطالعات انسانی روی سیستم نورون آیینه ­ای انجام شد. برخی از این مطالعات با استفاده از تکنیکی به نام تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (یا fMRI) انجام‌شد که روشی برای مشاهده فعالیت مغز است که جریان خون را اندازه‌گیری می‌کند.
این دستگاه با استفاده از دستگاه”اسکن” مغز و ثبت میزان فعالیت مغز در هر یک از آن‌ها است. بخشی از مغز در یک‌زمان مشخص ، با تشخیص تغییرات مرتبط ، جریان خون را نشان می‌دهد. مطالعات دیگر از روشی به نام  (EEG) استفاده کردند که روشی برای مشاهده فعالیت مغز از طریق الکترودهای موجود در پوست سر کسی که در آن زمینه‌های الکتریکی ایجادشده توسط نورون‌های زیادی را هنگام شلیک اندازه‌گیری می‌کند.
EEG از الکترودها برای اندازه‌گیری فعالیت مغز استفاده می‌کند اما متفاوت از روشی است که دکتر ریزولاتی در تحقیقات میمون خود استفاده کرد .EEG فعالیت الکتریکی مغز را با الکترودهایی که در خارج از سر فرد قرار می‌گیرند ، اندازه می‌گیرد تا داخل مغز را نشان دهد. ازآنجاکه الکترودها در خارج قرار دارند ، EEG فقط می‌تواند فعالیت کلی بسیاری از (میلیون‌ها) نورون را هم‌زمان ثبت کند .
اما قرار دادن الکترودها در قسمت بیرونی سر بسیار آسان‌تر است و برای تحقیق در مورد انسان بسیار راحت‌تر می توان از آن استفاده کرد. محققان با استفاده از EEG توانستند فعالیت مغزی را در انسان همانند آنچه پروفسور  در مغز میمون مشاهده کرد ، نشان دهند. این محققان به شناسایی مناطق مغزی کمک می‌کنند که هم به تماشای انجام عملی توسط شخصی و هم به انجام عمل خودپاسخ می‌دهند.
این مناطق بیشتر در مناطق پیشانی و جداری مغز و همچنین در قشر حسی و حرکتی یافت می‌شوند .نواحی مغزی که در این آزمایش‌ها پاسخ دادند، نقش­های زیادی دارند و همچنین در کارهای دیگر مانند برنامه‌ریزی ، صحبت کردن ، لمس کردن ، حرکت و تصمیم‌گیری نیز فعال هستند.

آیا یک فرد غیر ایرانی را می توان درک کرد؟

ممکن است درک اینکه دوست شما در هنگام ناراحتی چه چیزهایی را پشت سر می‌گذارد آسان باشد ، اما درک واکنش افرادی که در کشور متفاوت بزرگ‌شده‌اند ، مذهب یا مجموعه‌ای از ارزش‌های متفاوت دارند افراد معلول که آن‌ها را تجربه نکرده‌اید ،می تواند  چالش برانگیز باشد. این مسئله ما را به سمت یک سؤال مهم سوق ‌دهد: اگر برای درک دیگران از شبیه‌سازی استفاده ‌کنیم ، آیا برای درک افرادی که با ما بسیار متفاوت هستند نیز می ­توان از آن استفاده کرد؟
بعضی از مطالعات دقیقاً این را می‌پرسیدند که چگونه با شخصی که مثل ما نیست همدردی کنیم؟ بیایید سعی کنیم چگونگی انجام چنین آزمایشی را نشان دهیم. به فردی در  چندین عکس نگاه کنید و سعی کنید احساسی را که شخص در هر یک از تصاویر دارد را درک  کنید. اکنون  تصور کنید افراد موجود در این تصاویر درواقع با شما متفاوت هستند. این افراد وقتی با نوک میخ لمس می‌شوند احساس درد می‌کنند اما هنگام استفاده از سوزن هیچ دردی احساس نمی‌کنند. حالا دوباره به تصاویر نگاه کنید و سعی کنید احساس این افراد را درک کنید. آیا می‌توانید آن را انجام دهید؟

درک افراد متفاوت

به نظر می‌رسد که مردم می‌توانند افراد دیگری را که با آن‌ها متفاوت هستند درک کنند. این  درحالی‌ است که برخی از مناطق مغز به‌طور خودکار به هر چیزی که برای ما دردناک به نظر می‌رسد پاسخ می‌دهند.
سایر مناطق مغز فقط وقتی درد یک فرد دیگری را می‌بینیم فعال می‌شوند.درواقع ، نورون‌های آینه‌ای احتمالاً کل داستان نیستند و بخشی از شبکه گسترده‌تری از مناطق مغزی هستند که به ما در درک دیگران کمک می‌کنند.

چه اتفاقی می‌افتد که نمی‌توانیم شبیه‌سازی کنیم؟

اگر نتوانیم اعمال و احساسات دیگران را به‌درستی درک کنیم ، چه اتفاقی می‌افتد؟ برخی از افراد مبتلابه اختلالات مانند اوتیسم به‌سختی می‌توانند اقدامات ، اهداف یا احساسات دیگران را درک کنند.این اختلالات علاوه بر مشکلات در تعامل با دیگران ، شامل رفتارهای تکراری و محدود ، مشکلات تقلید از دیگران و اختلال در توانایی‌های زبانی نیز می‌شود.
به نظر می‌رسد افراد اوتیسم تفاوتی با افراد فاقد اوتیسم ندارند ، اما تفاوت آن‌ها با افراد دیگر در نحوه تعامل اجتماعی آن­ ها است ، درست مثل مثالی که در ابتدای این مقاله خواندید.
توجه به این نکته مهم است که طیف وسیعی از علائم مختلف اوتیسم وجود دارد. اگرچه احتمالاً بسیاری از فرآیندهای مختلف مغزی در تفاوت‌های رفتاری که در اوتیسم مشاهده می‌کنیم ، نقش دارند ، اما برخی از محققان معتقدند که خرابی سیستم نورون آینه ای می‌تواند یکی از دلایل آن باشد .درک بهتر فرآیندهای مغز که به ما در درک دیگران کمک می‌کند نیز ممکن است به درک ما از این اختلالات پیچیده اجتماعی کمک کند.

حال چگونه دیگران را درک کنیم؟

 

 

۱.در مورد شخص مقابل کمترین حد را داشته باشید

درحالی‌که قضاوت خود را حفظ می‌کنید ، این موضوع نشان‌دهنده همدلی واقعی است.
“روزهای ما شادتر است وقتی‌که به مردم تکه‌ای از قلب خود را به‌جای تکه‌ای از ذهن خود می‌دهیم.” این نقل‌قول به‌طور خلاصه بیان می‌کند که چگونه همدلی و درک می‌توانند ضمن ایجاد راحتی دیگران ، رضایت ما را به همراه داشته باشند. این چرخه رضایت و آسایش همچنین می‌تواند از بسیاری از مشکلات زندگی اجتماعی ما پیشگیری کند. در همین حال ، قدردانی از اختلاف‌نظرهای ما یک رکن اساسی برای درک یکدیگر است.

۲. درک را بیاموزید ، به‌جای گوش دادن به پاسخ.

“بزرگ‌ترین مشکل ارتباطی این است که ما گوش نمی‌دهیم تا درک کنیم. ما برای پاسخ دادن گوش می‌دهیم. ” اشکالی ندارد اگر ما درک نکنیم اما شهامت پاسخ دادن را داریم. ما نمی‌دانیم چگونه به آن پاسخ دهیم. به نظر سخت این موضوع بسیار سخت باشد پس  بهتر است به‌جای پاسخ دادن بدون نشان دادن درک ، با حقیقت روبرو شویم.
دوستان و خانواده را در نظر بگیرید.
ممکن است پاسخی نداشته باشیم که چرا شخصی می‌تواند ناامید ، عصبانی یا ناراحت باشد. با توجه به نقل‌قول فوق ، عاقلانه‌ترین کار این است که سعی کنید و فقط گوش دهید تا بتوانید یک ظرفیت  آرامش  داشته باشید.

۳-خودت را درک کن تا دیگران را درک کنی!

احتمالاً دلیل اینکه وقت و انرژی کافی برای درک یکدیگر نداریم می‌تواند این باشد که درک درستی از خود نداریم. آیا به خودتان اجازه می‌دهید  چیزی را بیان کنید؟ آیا فکر می‌کنید اشکالی ندارد که یک روش خاصی احساس داشته باشید؟  پس با خودتان  مهربان باشید و نسبت به خود شفقت داشته باشید. مهارت‌های شما در درک دیگران می‌تواند ، اساساً از طریق تمرین ، با یادگیری قبل از هر چیز برای درک خود تقویت شود.

۴. دیگران نقطه قوت هستند نه نقطه ضعف

شاید برای بعضی‌ها نشان دادن درک یا همدلی نقطه‌ضعف به حساب بیاید. این را با درک بیشتر زیر سؤال ببرید ، به این فکر کنید که چه تعداد دوستان باکیفیت ممکن است به دست آورید. همان‌طور که قبلاً در مقالات دیگر گفتیم ، در مطالعات  اخیر نشان داده‌شده است که روابط باکیفیت ، پیش‌بینی کننده شماره یک سلامتی و خوشبختی در زمان کهن سالی است. این‌یکی از دلایل قانع‌کننده برای درک بیشتر در زندگی ماست.

۵. به آنچه می خواهید می رسید

اپرا می گوید، “شما در زندگی به آنچه شهامت درخواست آن رادارید می‌رسید” واقعیت امر این است که ما در سفرهای خود برای آن تلاش می‌کنیم تا به آن برسیم. ممکن است جستجو کنید تا درک شوید. یا می‌خواهید درک بیشتری نسبت به یک عزیز داشته باشید. هرچه هست ، آن‌قدر شجاع باشید که به دنبال آن بگردید ، و بازگشت ممکن است ازآنچه فکر می‌کنید نزدیک‌تر باشد.
زمانی ‌که در حال پیشرفت هستیم ، درک بیشتر مسلماً باعث راحتی و پشتیبانی بیشتر ما در زندگی می‌شود ، ضمن اینکه پیوندهای نزدیک را تقویت می‌کنیم.

۶. هرگز سو ء نیت را مقصر درک نشدن ندانید

مردم به شما اهمیتی نمی‌دهند. این به این دلیل نیست که افراد پست یا آسیب‌رسان هستند ، بلکه صرفاً به این دلیل است که آن‌ها بیشتر روی خودشان متمرکز هستند.
در این مثال ، ۶۰٪ افکار خودگردان هستند. مشکلات ما احساسات ما نسبت به این ۶۰ درصد است. ۳۰٪ دیگر به سمت روابط سوق داده می‌شوند ، اما اینکه چگونه بر ما تأثیر می‌گذارند مقوله دیگری است. رئیس ما در یک اداره چگونه عملکرد ما را در بررسی بعدی ارزیابی می‌کند؟ آیا دوستانمان ما را  دوست دارند یا ما را  تحریک‌پذیر می‌بینند؟
فقط ۱۰٪ در این مدل صرف همدلی می­ شود. همدلی یک اتفاق نادر است که در آن‌یک شخص درواقع احساسات ، مشکلات و دیدگاه فرد دیگری را احساس می‌کند. به‌جای اینکه بپرسیم رضا درباره ما چه فکر می‌کند ، می‌پرسیم رضا به چه فکر می‌کند.
در این ۱۰٪ ، بیشتر مردم توجه را بین صدها نفر دیگر که می‌شناسند تقسیم می‌کنند. درنتیجه ، در ذهن اکثر مردم  این موضوع کسری از درصد را اشغال می­ کند و در یک رابطه عمیق پیوندی فقط چند درصد را اشغال خواهد کرد.

این به چه معناست؟

خجالت خیلی منطقی نیست. ازآنجاکه دیگران فقط بخش کوچکی از افکار خود  را درگیر قضاوت در مورد  شما  می‌کنند ، قضاوت خود در مورد خودتان بسیار بیشتر است.افرادی که به نظر می‌رسد بدذات یا آسیب رسان هستند معمولاً این کار را عمداً انجام نمی‌دهند. استثنائاتی در این مورد وجود دارد ، اما به‌طورکلی صدمه‌ای که احساس می‌کنید یک عارضه جانبی است .
در یک رابطه وظیفه شماست که آن‌ها را حفظ کنید. منتظر دعوت شدن به مهمانی‌ها یا نزدیک شدن افراد به خود نباشید.

۷.نادیده گرفتن زیبایی ها

اینکه بگوییم همه به طور کامل خودخواه هستند اغراق‌آمیز است. با این ذهنیت رفتارهای مهربانی ، فداکاری و عشق را که باعث زیباتر شدن دنیا می‌شود نادیده می‌گیریم. اما ما می‌گوییم که بیشتر رفتارها (نه همه ، بلکه بیشتر) بر اساس اصول نوع‌دوستی خودخواهانه است. نوع‌دوستی خودخواهانه اساساً برد _ برد است. این‌جایی است که کمک به شما به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به خود ما کمک می‌کند. در این موارد چند دسته اصلی وجود دارد:

معاملات 

اگر اتومبیلی بخریم ، هم خودمان و هم نمایندگی سود می‌برد. ما وسیله نقلیه‌ای می‌گیریم که می‌خواهیم. فروشنده برای بهبود شیوه زندگی خود پول آن را دریافت می کند. این شکل غالب نوع‌دوستی خودخواهانه بین افرادی است که پیوندهای عاطفی ندارند.

خانوادگی

خون ضخیم‌تر از آب است. ما برای محافظت از افرادی که باهم ژن‌های مشترکی داریم طراحی‌شده‌ایم. این گاهی اوقات می‌تواند در مورد  دوستان بسیار نزدیک و عزیزانمان باشد.

وضعیت

کمک به کسی نشانه قدرت است. بسیاری از افراد به‌عنوان نشانه تسلط ، کمک خواهند کرد. مردم به‌طور مشابه عمل می‌کنند ، و کمک‌هایی برای افزایش عزت‌نفس و شهرت خود ارائه می‌دهند.

روابط متقابل

بسیاری از روابط بر اساس این ایده است که اگر من به شما کمک کنم ، روزی شما نیز به من کمک خواهید کرد.
گاهی اوقات رفتار خارج از این گروه است. قهرمانانی بی‌نام  وجود دارند که به دلایلی به افرادی که مربوط به خط خون آن‌ها نیست کمک می‌کنند  و حتی گاهی می‌میرند. داوطلبان وقت خود را صرف انجام مأموریت‌های بشردوستانه می‌کنند. اما این ها اقلیت هستند ، درحالی‌که بیشتر اقدامات را می‌توان با برخی، نوع‌دوستی خودخواهانه توضیح داد.

چگونه این قانون را اعمال می‌کنید؟

شما انگیزه‌های مردم را می‌فهمید و آن‌ها را به‌گونه‌ای تفسیر می‌کنید که گویی خودخواه هستند. روش‌هایی برای کمک به افراد در این چهار دسته پیدا کنید. انتظار نداشته باشید که افراد خارج از نوع‌دوستی خودخواهانه کمک‌هایی را ارائه دهند و شما را درک کنند، این غیرممکن است ، اما به‌احتمال‌زیاد هم وجود ندارد.
تابه‌حال در یک مهمانی نام شخصی به شما گفته‌شده و بعداً آن را فراموش کرده باشید؟ قانون دیگر رفتار انسان این است که مردم در به خاطر سپردن چیزها مشکل‌دارند. مخصوصاً اطلاعات  که مربوط به خود آن‌ها نیست. افراد بیشتر از تفاوت‌های شما شباهت‌های شمارا به یاد می‌آورند (مگر اینکه ازنظر احساسی چیزی توسط آن‌ها ایجادشده باشد).
اخیراً حتی این قانون نقض شده است. دوستی تعریف می‌کند  من هماهنگی کردم تا با شخصی که قبلاً ملاقات نکرده بودم تلفنی صحبت کنم. حتی باوجود برنامه ریزی که در چندین قسمت انجام دادم و چند تغییر دیگر در برنامه خودبه‌خود باعث شد تماس را از دست بدهم. سریع عذرخواهی کردم و ترتیب جلسه  جدیدی را دادم.
اما واقعیت این است که اکثر مردم دستگاه‌های GTD سازمان‌یافته ندارند. مردم ذاتاً فراموش‌کار هستند ، بنابراین یک‌بار دیگر ، اگر چیزی فراموش شد ،  آن را کینه و بی‌علاقگی در نظر نگیرید. طرف دیگر این قانون این است که شما می‌توانید با داشتن یک حافظه یا سیستم خوب ، قابلیت اطمینان خود را نشان دهید (اگر این کار شمارا از کار نمی‌اندازد).

همه احساساتی هستند

شاید این اغراق باشد. اما هسته اصلی پیام این است که مردم نسبت به چیزی اجازه می‌دهند احساسات شدیدتری داشته باشند. افرادی که به‌طور مرتب خشم ، افسردگی یا اشتیاق پرشور دارند ، در اکثر فرهنگ‌ها بااخلاق مواجه می‌شوند. این به‌ویژه در مورد مردان (برای زمانی که سعی در کشف ما دارند) صدق می‌کند.
استفاده از این قانون این است که تصور نکنید همه‌چیز خوب است فقط به این دلیل که کسی دچار اختلال عصبی نشده است. همه ما مشکلات فردی ، عصبانیت و ناراحتی‌های خود راداریم که به‌طورمعمول مهار می‌شوند. نیازی نیست مردم رابرای فریب دادن  با اسم خصوصی آن‌ها صدا کنید ، اما حساس بودن به آن جریان‌های زمینه‌ای به شما کمک می‌کند تا  به آن‌ها  کمک کنید.
کاربرد جایگزین این قانون مشابه قانون دو است. مردم به‌طورکلی تصور می‌کنند همه‌چیز خوب است مگر اینکه فقط خلاف آن ثابت شود .

نتیجه

توانایی درک دیگران قسمت مهمی از زندگی روزمره ماست. خواه  بتوانیم به یک دوست دلداری دهیم ، یا اینکه بتوانیم چشم‌انداز غریبه‌هایی را که ممکن است با ما متفاوت باشند درک کنیم. راهی که مغز ما ممکن است انجام دهد این است که شبیه‌سازی اعمال و احساسات افراد دیگر مربوط به سیستم نورون‌های آینه‌ای است.
به‌این‌ترتیب ، وقتی می‌بینیم شخصی در حال انجام کاری خاص است ، یا به دنبال روش خاصی است ، مغز ما این اقدامات را شبیه‌سازی می‌کند و ما را قادر می‌سازد شخص مقابل را درک کنیم. این فرآیند معمولاً آسان و خودکار است اما ممکن است برای افراد مبتلابه اختلالات اجتماعی مانند اوتیسم به‌آسانی انجام نشود.
به نظر شما چه راه هایی وجود دارد تا دیگران را درک کنید ؟آیا دوست دارید دیگران را درک کنید؟

دیدگاهتان را بنویسید