مهارت هوش هیجانی رهبران و کارمندان در محیط کار
بدون شک، یک رهبری مؤثر برای دستیابی به اهداف تجاری حیاتی است. در محل کار مدرن که با ارتباط آزاد و کار گروهی مشخص میشود، یک رهبر باید پیروان خود را درک کند و بداند که چگونه به آنها انگیزه مناسبی بدهد.
به همین دلیل دنیای تجارت توجه بیشتری به هوش هیجانی رهبران و کارمندان در محیط کار داشته است ، اصطلاحی که اولین بار در دهه ۱۹۶۰ توسط محققان پیتر سالووی و جان مایر ابداع شد. این توانایی برای موفقیت بهعنوان رهبر و کارمند و دستیابی مؤثرتر به اهداف تجاری و کاری به عنوان یک توانایی مهم شناختهشده است.
به عنوان مثال ، در مورد آینده شغلی، گزارشی که اخیراً توسط مجمع جهانی اقتصاد منتشر شده است ، هوش هیجانی را بهعنوان یکی از ۱۰ مهارت برتر موردنظر کارمندان تا سال ۲۰۲۰ معرفی کرده است.
هوش هیجانی رهبران و کارمندان چگونه در محیط کار کمک میکند؟
با بسیاری از زمینههای روانشناسی ، بحث و جدال در مورد نحوه کار مغز وجود دارد اما دانیل کلمن ، یک دانشمند مشهور در زمینه رفتار ، میگوید که “بخشی از مغز که از هوش هیجانی و اجتماعی را پشتیبانی میکند آخرین مدار مغز است که ازنظر آناتومی بالغ میشود و به دلیل قابلیت انعطافپذیری ، مغز با توجه به تجربههای مکرر خود را شکل میدهد.
“کلمن ادامه میدهد که این مهارت باید به روشی سیستماتیک به کودکان آموزش داده شود. دانیل کلمن ادامه میدهد: “این آزمایش در بیش از ۱۰۰ مدرسه بهصورت آزمایشی انجامشده و رفتارهای ضداجتماعی کاهش و رفتارهای مربوط به طرفداری اجتماعی افزایش یافت و همچنین نمرات علمی دانش آموزان نیز افزایش قابل توجهی رانشان داد.”پس آشکار است که هوش هیجانی چه در محیط کار و چه در خارج از محیط کار مفید است.
در این مقاله ، بیایید هوش هیجانی را بهطور عمیقتری کشف کنیم و دلیل اهمیت آن برای تجارت و کسب و کار خود را بررسی کنیم.
هوش هیجانی (EQ) چیست؟
بر اساس آینده شغلی ، هوش هیجانی به این معنی است که “آگاهی از واکنش دیگران و درک اینکه چرا آنها واکنش نشان میدهند” است. همچنین ، این توانایی شناسایی و مدیریت احساسات خود است.دانیل کلمن ، یکی از برجستهترین طرفداران این مفهوم که کتابی در مورد هوش هیجانی به نام “چرا میتوان بیش از ضریب هوشی مهم باشد” را نوشت ، پنج مهارت اساسی هوش هیجانی را تعریف میکند. که آنها عبارتاند از:
خودآگاهی – توانایی شناسایی و درک احساسات دیگران و روشهای تأثیر آنها بر دیگران و کسانی که در اطراف آنها هستند
خودتنظیمی – توانایی تفکر قبل از اقدام و مدیریت تکانهها
انگیزه درونی – انگیزه دستیابی به اهداف به دلایل شخصی ، نه برای پاداش و شناخت
همدلی – توانایی شناسایی و درک انگیزههای افراد دیگر
مهارتهای اجتماعی – توانایی مدیریت مؤثر روابط و ایجاد گروه.
چرا هوش هیجانی برای مشاغل مهم است؟
بنابراین ، مفهوم هوش هیجانی میگوید که خصوصیات شخصی مانند خصوصیاتی که در بالا ذکر شد ، بهشدت بر موفقیت شخصی و شغلی در محل کار مدرن تأثیر میگذارد.
مایک بوکر ، مشاور منابع انسانی توضیح میدهد: “ازنظر مشاغل ، میتواند بر تصمیمات روزمره کارمندان ، ازجمله استخدام ، ارتقا، هدایت و اخراج” تأثیر بگذارد”از طرف دیگر ، ازنظر موفقیت شخصی ،هوش هیجانی رهبران و کارمندان باعث میشود که بدانند که چگونه از پس مشکلات و شکستها برآیند و در موقعیتهای بحرانی کنترل خود را حفظ کنند.”
جک ولش در مصاحبهای با والاستریت ژورنال در این باره میگوید:
“هوش هیجانی یک رهبر باید یک مؤلفه عاطفی قوی داشته باشد. او باید از سطح بالایی از خودآگاهی ، بلوغ و خویشتنداری برخوردار باشد.”
بیایید با بحث در مورد اینکه چگونه ارزیابی هوش هیجانی رهبران و کارمندان میتواند عملکرد کسبوکار شما را بهبود بخشد ، شروع کنیم.
مزایای هوش هیجانی رهبران و کارمندان در محل کار
سازمانهای مختلفی از EQ برای تصمیمگیریهای مهم مانند استخدام کارمندان و تصمیمگیری در مورد افزایش حقوق استفاده میکنند. مجمع جهانی اقتصاد در سال(۲۰۱۶) هوش هیجانی را در رده ششم ده مهارت برتر کارمندان تا سال ۲۰۲۰ برای موفقیت در محل کار قرارداد.
داشتن فرهنگی که ازنظر احساسی هوشمند نباشد ، درواقع میتواند تأثیر منفی بر بهرهوری ، عملکرد و غیبت کارکنان داشته باشد .این تأثیرات منفی سرانجام منجر به تجزیه فرهنگ سازمانی میشود و درنهایت بر خط مشی نهایی سازمان تأثیر میگذارد. برخی از مزایای هوش هیجانی رهبران و کارمندان در محل کار عبارتاند از:
کار تیمی بهتر
کارکنان باهوش هیجانی بالاتر به دلایل مختلف بهطور طبیعی در یک گروه بهتر کار میکنند. افرادی که ازنظر عاطفی از هوش هیجانی بالاتری برخوردار هستند در برقراری ارتباط بهتر از دیگران هستند. آنها برای به اشتراک گذاشتن ایدههای خود و گوش دادن به ایدههای دیگران نیز آزاد هستند. به همین ترتیب ، احتمال کنترل کامل آنها کمتر است زیرا میتوانند به دیگران نیز فکر کنند.
کارکنان باهوش ازنظر احساسی به نظرات و عقاید همکار خود اهمیت میدهند و احتمالاً به آنها نیز اعتماد خواهند کرد. وقتی آنها مجبورند در یک گروه کار کنند ، ملاحظهکار ، متفکر و قابلاحترام هستند که برای هر کارفرمایی این رفتار ایده آل است.
محیط کار بهتر
نیروی کار متشکل از کارمندان باهوش احساسی و هوش هیجانی بالا به تقویت روحیه در محیط کار کمک میکند. فرهنگ این شرکت همچنین هنگامی تمایل دارد که دفتر پر از کارکنانی باشد که به عقاید یکدیگر احترام گذاشته و با یکدیگر کنار میآیند ،و این موضوع باید بسیار قویتر از حالت معمولی باشد. علاوه بر این ، دفتر به منطقهای تبدیل میشود که افراد از کاری که انجام میدهند و همچنین از همراهی افرادی که با آنها کار میکنند لذت میبرند. البته رهبر و مدیر یک موسسه در ایجاد یک محیط کار عالی بسیار میتواند موثر باشد که در ادامه در خصوص تاثیرات آن خواهیم گفت.
برای اجرای هوش هیجانی باید:
شرکتها هرگز نباید راکد بمانند. هنگامیکه کارمندانشان روی روشهای بهبود فردی و پیشرفت شرکت تمرکز دارند ، این شرکت بیشتر میتواند تغییر کند. حتی اگر کارمندان معمولاً میدانند که تغییرات درونسازمانی بهترین کار برای شرکت است ، به این معنی نیست که همه در برابر آن ذهنی بازخواهند داشت.
بااینوجود کارکنان باهوش هیجانی بالاتر سازگاری آسانتر و تمایل به پذیرش تغییر و رشد در شرکت رادارند. این ویژگی شخصیتی تمایل به مسری بودن نیز دارد و درنتیجه بر سایر کارمندان تأثیر مثبت میگذارد.
تأثیر هوش هیجانی رهبران و کارمندان بر عملکرد کسب و کار و کارمندان
روشهای زیادی وجود دارد که از طریق آنها احساسات عاطفی بر عملکرد کارکنان تأثیر میگذارد و شواهد این تأثیر کاملاً مشهود است. بهعنوانمثال ، دانشمندان تجارت چندین تحقیق در مورد این موضوع انجام دادهاند که در ادامه به تعدادی از این یافتهها میپردازیم.
مطالعات قبلی مانند این تحقیق از تبلیغات نشان داد که ۷۱ درصد کارفرمایان (متخصصان منابع انسانی و مدیران استخدام) هوش هیجانی را مهمتر از ضریب هوشی میدانند. وقتی از آنها سؤال شد که چرا آنها چنین فکر میکنند ، آنها گفتند کارمندان با EQ بالا:
- اشتباهات خود را میپذیرند و از آن میآموزند
- دارای مهارتهای عالی حل اختلاف و حل تعارض هستند
- زمانی که تحتفشار قرار میگیرند آرام میمانند
- تمایل به تصمیمگیریهای فکری بیشتر در مورد تجارت دارند
- انتقادات را خوب و سازنده میدانند
- احساسات را کنترل میکنند
این نتایج توسط مطالعات جدیدتر پشتیبانی میشود. بهعنوانمثال ، این مطالعه در سال ۲۰۱۷ که در مجله پرفورمنس ژورنال Human Performance Journal منتشرشده همچنین نشان داد که هوش هیجانی پیشبینی کننده عملکرد شغلی در مشاغل اجتماعی است. محققان همچنین بر این باور بودند که هوش هیجانی بهطور طبیعی برای برخی از افراد به وجود آمده است ، اما با آموزش و عملکرد در دیگران نیز قابل ارتقا است.
بنابراین ، با ارزیابی هوش هیجانی رهبران و کارمندان بالقوه و بهبود این مهارتها و تواناییها فعلی ، ممکن است عملکرد شغلی نیروی کار خود را بهبود ببخشید.
تأثیر هوش هیجانی رهبران و کارمندان بر کیفیت رهبری
داشتن هوش هیجانی رهبران را قادر میسازد افرادی را که به این دلایل از آنها پیروی میکنند بهتر درک و انگیزه دهند.
خودآگاهی
خودآگاهی به معنای این است که شما همیشه از احساس خود کاملاً آگاه هستید و میتوانید اثری را که احساسات و اعمال شما میتواند روی افراد در محیط کار شما بگذارد ، درک کنید.
افرادی که ازنظر احساسی باهوش هستند نقاط قوت و ضعف خود را میدانند. آنها میتوانند بازخورد بگیرند و از آنها برای رشد و پیشرفت بهعنوان یک شخص استفاده کنند. برخی از مدیران عادت دارند با افرادی برخورد کنند که وقتی بازخورد سازنده دریافت میکنند حالت تدافعی پیدا میکنند ، که این موضوع میتواند منجر به ناامیدی و مانع بهرهوری کارمندان شود که این موضوع میتواند در مواقع دیگر ، کارمندان را در درک محدودیتهای خود دچار مشکل کند.
افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار هستند از خودآگاهی بیشتری برخوردار هستند و بنابراین میدانند که در مدتزمان مشخصی قادر به دستیابی به چه چیزی هستند درحالیکه دیگران تمایل دارند قول بیشتری دهند اما عمل به قول خود را به تعویق میاندازند.
از دیگر مزایای رهبری باهوش هیجانی بالا میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- ارائه ارتباطات مؤثر
- پیشبینی واکنش کارکنان به اخبار منفی و بهدرستی آماده شدن برای این موضوع
- بهطور مؤثر گوش دادن به کارمندان
- مدیریت موفقیتآمیز در شرایط دشوار
- شناخت خطرات احتمالی بهداشت روان برای کارکنان
- ایجاد احساس راحتی در کارمندان برای به اشتراک گذاشتن ایدهها و نگرانیها
- خوشبین ماندن و داشتن نگرش مثبت
- به دست آوردن سریع اعتماد و وفاداری که متعاقباً عملکرد کارکنان را افزایش میدهد
- همدلی و دلسوزی نسبت به کارمندان و مشتریها
- حفظ آرامش و کنترل در فشارها و بروز مسائل مختلف
- باز بودن ذهن در برابر بازخورد مثبت و منفی
- تأثیر و الهام بخشیدن به کارکنان که منجر به حمایت از پروژه های آینده میشود
- ایجاد انگیزه در خود و کارمندان خود
- حل تعارض به صورت منصفانه
یک رهبر خودآگاه تصویری روشن از نقاط قوت و ضعف کارمندان خود دارد ، و علیرغم موقعیت اقتدار و قدرت هنوز از موضع ذهنیت فروتنی نسبت به دیگران عمل میکند.وقتی به خصوصیات عالی رهبران فکر میکنیم ، اولین چیزهایی که به ذهن خطور میکنند صفاتی مانند کاریزما ، شجاعت و دید باز آنها است.
شما انتظار ندارید که فروتنی را در لیست هوش هیجانی مشاهده کنید ، اما باید این کار را انجام دهید.
تحقیقات تأثیر رهبری فروتنانه را نشان میدهد: رهبران فروتن نفوذ بیشتری دارند ، افراد بهتری را به خود جذب میکنند و اعتمادبهنفس ، احترام و وفاداری بیشتری نسبت به کسانی که با منیّت و قدرت اعتماد میکنند کسب میکنند.
در اینجا برخی از مهارتهای اصلی رهبران فروتن وجود دارد. نگاهی بیندازید و ببینید کدامیک را قبلاً داشتهاید و کدامیک را برای افزایش هوش هیجانی خود باید توسعه دهید:
رفتار آنها منجر به خدمت میشوند
رهبران فروتن توجه را از خود دور میکنند و بر کمکها و نیازهای اطرافیان خود تمرکز میکنند. آنها دارای ذخایر قدرت درونی هستند. رهبر فروتن بودن نشانه لطافت یا ناتوانی نیست بلکه از قدرت درونی بالایی برخوردار است. بهترین رهبران در خارج فروتن و از درون اعتمادبهنفس و هوش هیجانی بالایی دارند.
آنها به اشتباهات خود اعتراف میکنند.
. همه رهبران انسان هستند ، این بدان معناست که همه آنها گهگاه مرتکب اشتباه میشوند. هنگامیکه شما مایلید اشتباهات و گامهای اشتباه خود را به اشتراک بگذارید ، به دیگران این امکان را میدهد تا بهصورت عمیقتری با شما تماس برقرار کنند. فروتنی کیفیتی است که به دیگران اجازه میدهد انسانیت شمارا ببینند.
خودتنظیمی
خودتنظیمی مانع از سوءاستفاده از امتیاز رهبری خود برای حمله به دیگران و یا کلیشه کردن آنها و تصمیمگیری عجولانه یا عجیبوغریب که ارزشهای شمارا به خطر بیندازد ، میشود. این امر از شما میخواهد که کنترل احساسات خود و چگونگی تأثیر آنها بر دیگران را حفظ کرده و همچنین به مسئولیتپذیری شخصی خود پایبند باشید.
این بعد دوم مهارت رهبری خودتنظیمی است که باید برای هدایت هوشمندانه انرژی مورد نیاز را کسب کند و به آن تسلط یابد. این مهارت به ما توانایی تمرکز قبل از اقدام در شرایطی خاص را میدهد و ما را قادر میسازد با تعهد و پاسخگویی شخصی مسئولیتپذیرانه رهبری کنیم.
این مهارت در حرفه ما به ما امکان میدهد تا با انجام کارهای مختلف با تمرکز در یک دوره بهجای انجام چندین کار همزمان در یک دوره ، بهطور خارقالعاده مثمر ثمر باشیم. این “انرژی مانند انرژی لیزر” را به شما در شکل تمرکز فراهم میکند که برای کسب شتاب در رشد شغلی شما ضروری است. حرکت مهمتر از سرعت است زیرا رشد مداوم را برای مدتزمان طولانی حاصل از تلاش و عزم را نشان میدهد. سازگاری سپس اعتبار ایجاد میکند.
خودتنظیمی مهارت اصلی رهبری برای تسلط رهبران است زیرا این امر آنها را قادر میسازد تا در مواجهه با شرایط ، مشکلات و چالشهای پویا در زندگی شخصی یا شغلی ، بیش از آنکه واکنش نشان دهند ، عمل کنند.
همه ما مدیرعامل کارخانه شیمیایی درون خود هستیم. ما باید یک فرآیند تولید مواد شیمیایی مطلوب در بدن و ذهن خود ایجاد کنیم تا انرژی را بهطور مؤثر به دست آوریم که باعث افزایش تمرکز ما میشود و اقدامات ما را تنظیم میکند تا نتیجه مثمر ثمر در هر شرایط چالشی داشته باشیم.
خودتنظیمی همچنین رهبران را قادر میسازد تا سطح انرژی تولیدی خود را بدون توجه به شرایط چالشبرانگیز در طول روز حفظ کنند. این انرژی سرانجام منتقل میشود و در نزدیکی آنها تقسیم و جذب میشود. این نتیجه برای دیگران نتیجه مثبتی دارد زیرا بر آنها تأثیر میگذارد تا وضعیت چالشبرانگیز را به روشی مشابه تنظیم و پاسخ دهند. این موضوع منجر به هدایت انرژی جمعی به سمت یافتن یک راهحل مؤثر میشود.
مدلTEA
“داشتن یک روز پرانرژی ، با خوردن یک چای “مهارتی است که همه ما میتوانیم برای کنترل و تنظیم افکار خود برای به حداکثر رساندن انرژی عاطفی خود از آن استفاده کنیم. این روش رهبران را قادر میسازد تا سازمان بسیار متعهد با پرورش فرهنگ یادگیری مداوم و نوآوری ، در عملکرد تجاری را به دست آورد.
مدل TEA رهبران را قادر میسازد مدیرعامل کارخانه شیمیایی در بدن خود باشند که مرکز تولید چهار ماده شیمیایی اصلی است . اندورفین ، دوپامین ، سروتونین و اکسی توسین که این هورمون ها نقش اساسی در تنظیم رفتارهای افراد دارند. وی بهعنوان یک رهبر وظیفه دارد که برتری عملیاتی را در این کارخانه ایجاد کند تا با تولید این مواد شیمیایی در سطوح مطلوب در طول روز ، هر روز بهترین نتیجه را برای مشتریان خود و کارمندان ارائه دهد.
انگیزه
رهبران خودانگیخته بهطور مداوم در جهت اهداف خود کار میکنند ، به کارکنان خود انگیزه میدهند و استانداردهای فوقالعاده بالایی برای کیفیت کار و هوش هیجانی خوددارند.
آنها ارتباط عاطفی سالم رابا هوش هیجانی بالا و نتایجی که از تلاشهایشان میگیرند ، ایجاد میکنند و آنها را مهار میکنند تا بدون وسواس کار کنند.
پس
- در مسیر درست با واقعیتهای عملیاتی
با تبدیل اهداف و انتظارات ثابت به یک واقعیت عملیاتی ، در مسیر درست قرار بگیرید. شما این کار را از طریق هنر ازدسترفته مکالمههای یکبهیک انجام میدهید که اینیک ابزار انگیزشی عالی است. رهبران زمانی شکوفا میشوند که با گذراندن وقت با یک نفر برای شنیدن پیشنهادها ، ایدهها ، مشکلات و مسائل آنها و همچنین صحبت در مورد مسائل مربوط به عملکرد و کارشان ، روابط خود را تقویت کنند. اما ابتدا باید بدانید که چگونه این جلسات را بهگونهای تنظیم کنید که به نفع شما باشد.
- دریابید که چه چیزهایی به آنها انگیزه میدهد.
آیا میدانید اعضای گروه شما صبح به خاطر چه چیزی را از رختخواب خارج میشود؟ آیا آنچه آنها به آن علاقه دارند ، اهداف ، آرزوها و علایق آنها است؟ بهعبارتدیگر ، آیا شما واقعاً اعضای گروه خود را میشناسید؟ رهبران بزرگ برای ایجاد انگیزه درراه درست به مشاغل و آرزوهای شغلی افراد خود علاقه نشان میدهند. پس از تأسیس ، آنها به آینده نگاه میکنند تا فرصتهای یادگیری و توسعه را برای مردم خود ایجاد کنند. آنها با آگاهی از خواستههای هر یک از اعضای گروه ، میفهمند که بهترین افراد آنها چه انگیزهای دارد. که این موضوع در مورد تعامل عاطفی است که رهبران با هوش هیجانی بالا آن را تشخیص میدهند.
- منابعی را که برای انجام کارشان بهطور فوقالعادهای نیاز دارند ، تهیه کنید.
اینیک سؤال ساده است ، اما شما تعجب میکنید که چند وقت یکبار این سؤال حتی مطرح هم نمیشود: اکنون برای انجام بهتر کار خود به چه چیزی نیاز دارید؟ ممکن است از جواب متعجب شوید ، یا حتی شوکه شوید. این میتواند این باشد که آنها برای تصمیمگیری صحیح ، تجهیزات بهتر یا حتی فضای کار دیگر به اطلاعات بیشتری نیاز دارند. اقدام به آنچه میفهمید یک تقویتکننده انگیزشی بزرگ خواهد بود.
همدلی
همدلی همان چیزی است که به شما امکان میدهد خود را در نمایشهای دیگران قرار دهید و دیدگاههای منحصربهفرد آنها را در نظر بگیرید. وقتی صحبت از موفقیت در هدایت یک گروه یا سازمان میشود ، همدلی بسیار مهم است.
رهبران با همدلی فعالانه از شغل و رشد شخصی اعضای گروه خود پشتیبانی میکنند ، انتقادات را بدون خرد کردن گیرنده ارائه میدهند و از کارمندان خود بهطور منظم بازخورد میگیرند. چنین رهبرانی همان چیزی هستند که برای ایجاد انگیزه در کارکنان برای انجام فراتر از انتظارات لازم است. پس برای اینکه هوش هیجانی رهبران و کارمندان خود را در محیط کار با این مهارت بالا ببرید کافی است:
۱. ابتدا به نیازهای اساسی مراجعه کنید
همدلی در سلسلهمراتب تجارب احساسی بشری از درجه بالاتری قرار دارد . برای ایجاد همدلی ، ابتدا باید نیازهای بقای خود را برآورده کنید. مردم ذاتاً به دنبال نیازهای خود هستند که با دانستن خوب و مناسب بودن آنها بهطرف آنها سوق داده میشوند. یک محیط شرکت ، درجایی که میدانند شرایط خوبی دارند و برای آنها مناسب است ، به آنها امکان میدهد تا روی گوش دادن به حرف رهبران خود کار کنند. گوش دادن به حرفهای دیگران کلید توسعه همدلی است. جانت زارتسکی ، تجارت در اوج
۲. سؤالات ،گفتههای روشنکننده کلیدی هستند
رهبران میتوانند با ایجاد عادت ، همدلی را در خود ایجاد کنند تا آگاهانه و دقیقاً بر همان چیزی که افرادی که با آنها درگیر میشوند ، متمرکز شوند که در هر شرایط خاص ممکن است به آن فکر و احساس کنند. سؤالات و گفتههای روشن برای ایجاد احساس شنیدن در دیگران کلیدی است. برخی از شرکتها ، کار بزرگی انجام میدهند تا رهبران خود از هوش احساسی بیشتری برخوردار شوند.
۳. هوش هیجانی را تمرین کنید. آسیبپذیری را نشان دهید
نشان دادن آسیبپذیری باعث ایجاد همدلی برای مردم میشود و در تمام شرکتها تفاوتی باهم ندارند. شرکتها باید بهگونهای پاسخگوی چالشها و مشکلاتشان باشند که نشان دهد آنها واقعاً در تلاش برای حل مسائل هستند. این نهتنها باعث ایجاد همدلی میشود ، بلکه اگر برنامهها موفقیتآمیز نباشند ، مشتریان آمادگی بیشتری برای پذیرش شکست دارند. وایتنر ، مربیگری در نور
۴. بهطور مداوم یاد بگیرید
ما باید در تمام سطوح سازمانی برای یادگیری آزادباشیم. شرکتها میتوانند با ایجاد یک فرهنگ یادگیری که موجب از بین رفتن کلالههایی میشود که رهبران باید همهچیز را بدانند ، پشتیبانی بهتری از رهبران خود در ایجاد همدلی انجام میدهند. کیفیت و تواضع عالی در رهبری وجود دارد که مایل است بپذیرد که جایی برای رشد وجود دارد.
مهارتهای اجتماعی
رهبرانی که مهارتهای اجتماعی خوبی دارند در برقراری ارتباط عالی عمل میکنند ، که وقتی نوبت به جلب گروه خود در مورد یک پروژه یا هدف جدید میرسد بسیار مفید است.
آنها ازنظر احساسی بهاندازه کافی هوشمند هستند که میتوانند خبرهای خوب و بد را با همان وضوح ذهنی دریافت کنند و همین امر باعث میشود زیردستان آنها بهاندازه کافی اعتمادبهنفس داشته باشند تا آنها را در مورد هر چیزی بهروز کنند. مهارتهای اجتماعی با توانایی مدیریت احساسات دیگران از طریق درک عاطفی و استفاده از این روابط برای ایجاد رابطه و ارتباط با مردم از طریق مهارتهایی مانند گوش دادن فعال ، ارتباط کلامی و غیرکلامی شکل میگیرد.
رهبرانی که مهارتهای اجتماعی خوبی دارند نیز در برنامهریزی ، تأثیرگذاری و نظارت بر تغییرات عمده در محل کار و همچنین حلوفصل اختلافات ناخواسته و عادلانه عالی هستند.
چه اتفاقی میافتد که رهبران ازنظر احساسی باهوش باشند؟
رهبرانی که ازنظر احساسی باهوش هستند و هوش هیجانی خوبی دارند ، محیطهای بیخطر را پرورش میدهند ، جایی که کارمندان برای پذیرش خطرهای حسابشده احساس راحتی میکنند ، ایدههایی را ارائه میدهند و نظرات خود را بیان میکنند. در چنین محیطهای ایمنی ، کار مشترک فقط یک هدف نیست ، بلکه در کل فرهنگسازمانی بسیار قوی است.
وقتی یک رهبر ازنظر احساسی باهوش است و هوش هیجانی خوبی در محیط کار دارد ، میتواند از احساسات برای پیشبرد سازمان خود استفاده کند. رهبران اغلب مسئولیت ایجاد هرگونه تغییر لازم در سازمان رادارند و اگر از واکنشهای احساسی احتمالی دیگران نسبت به این تغییرات آگاه باشند ، قادر به برنامهریزی و ایجاد بهینهترین روشها برای آنها هستند.
علاوه بر این ، رهبران باهوش ازنظر احساسی کارها را شخصی نمیدانند و میتوانند بدون نگرانی از تأثیر آن بر منافع خود ، برنامهها را پیش ببرند. انتقام شخصی بین رهبران و کارمندان یکی از موانع معمول در تولید ،در بسیاری سازمانها و محل کار است.
چه اتفاقی میافتد که رهبران هوش هیجانی ضعیفی داشته باشند؟
رهبری یک کار طبیعی استرسزا است ، زیرا مسئول سرنوشت صدها یا حتی هزاران نفر دیگر است که میتواند تلفات خود را به بار آورد. رهبرانی که هوش هیجانی ضعیفی دارند ، در موقعیتهای استرسزا گره میخورند زیرا قادر به کنترل احساسات خود نیستند و این ممکن است بهصورت حملات کلامی به دیگران و پرخاشگری منفعل بروز کند.
این موضوع میتواند یک محیط استرسزای بیشتری را نیز ایجاد کند ، جایی که کارگران و کارمندان همیشه روی پوستههای یخ راه میروند تا از وقوع طغیان بعدی جلوگیری کنند. این اغلب تأثیرات مخربی بر روی بهرهوری و انسجام تیمی دارد زیرا کارمندان روی این ترس بیشازحد تمرکز میکنند و نمیتوانند روی کار تمرکز کنند.
هوشمند نبودن ازنظر عاطفی مانع همکاری در داخل سازمان میشود. وقتی یک رهبر احساسات خود را کنترل نمیکند و واکنش نامناسبی نشان میدهد ، اکثر کارمندان از ترس اینکه چگونه رهبر به آنها پاسخ میدهند ، از کمک به ایدهها و پیشنهادها خود عصبی و ناراحت میشوند.
بااینحال ، رهبری که فاقد هوش هیجانی است لزوماً به کارمندان خود برخورد نمیکند. هوشمند نبودن ازنظر عاطفی همچنین میتواند به معنای ناتوانی در رسیدگی به موقعیتهایی باشد که میتوانند همراه با احساسات خوب باشند. بیشتر رهبران با تعارض سروکار دارند و رهبری که از احساسات دیگران سر در نمیآورند ، معمولاً در وهله اول از شناختن درگیریها، با مشکل روبرو میشوند چه رسد به اینکه بهطور مؤثر برای حل آن تعامل کنند.
صفات رهبران با هوش هیجانی بالا:
رهبران با ضریب EQ بالا اهمیت برقراری ارتباط مؤثر با پیروان را درک میکنند
رهبرانی که دارای EQ بالا هستند با همه کارکنان با احترام رفتار میکنند
رهبرانی که دارای EQ بالا هستند بیشتر احساسات تأثیرگذار بر نگرش و رفتار پیروان را درک میکنند
رهبرانی که میزان EQ بالایی دارند ، بهجای اینکه به آنها اجازه دهند خشمگین و عصبانی شوند ، میتوانند احساسات خود را شناسایی و بیان کنند
کارآفرینانی که دارای EQ بالا هستند بیشتر تمایل دارند که با مشتریان تعامل کنند ، بنابراین نیازهای آنها را بهطور مؤثرتر شناسایی میکنند.
به همین دلیل هوش هیجانی برای رهبران و کارآفرینان مهم است. داشتن این ویژگیها میتواند برای بهرهوری ، عملکرد ، مدیریت منابع انسانی و درنهایت سودآوری برای همه معجزه کند.
این صفات در افراد باهوش هیجانی پایین رایج است:
مقصر دانستن دیگران برای اشتباهات
واکنش بد به بازخورد منفی
عدم رسیدگی مؤثر به استرس ، مانند فریاد زدن بر روی کارکنان
انتقاد از دیگران
گوش دادن به دیدگاههای منفی دیگران
فقدان همدلی
پرهیز از معاشرت با همکاران
استفاده از ارتباطات غیرفعال ، پرخاشگرانه یا منفعل
کلام آخر
پس چگونه هوش هیجانی رهبران و کارمندان خود را در محیط کار بهبود ببخشیم
احساساتی را که در طول روز دریافت میکنید را ثبت کنید. ببینید تأثیر آنها بر نحوه پاسخگویی شما به دیگران چیست؟ پاسخ به این سؤالات باعث میشود که شما نسبت به احساسات خود بیشتر آگاه شوید. قبل از تصمیمگیری در رابطه با کار ، وقت بگذارید و فکر کنید. غالباً ، احساسات در توانایی بررسی همه گزینهها اختلال ایجاد میکنند ، بنابراین خونسردی خود را حفظ کنید و کمی به خودتان فکر کنید.
مهارتهای گوش دادن فعال را رشد دهید. آنها شامل پرسیدن سؤال ، نشان دادن توجه و ارائه بازخورد به شخص دیگر هستند.
موقعیتها را از دید دیگران مشاهده کنید. این اولین گام عالی برای دستیابی به نقطه مشترک بین دونقطه متضاد خواهد بود.
سعی کنید نگرش مثبتی داشته باشید. بر آنچه دوست دارید تمرکز کنید و انگیزه ذاتی خود را بسازید تا خوشبینتر شوید.
روشهای بسیاری وجود دارد که میتوانید با کمک آن پنج مهارت اساسی هوش هیجانی (خودآگاهی ، خودتنظیمی ، انگیزه درونی ، مهارتهای اجتماعی و همدلی) را بهبود ببخشید .
به نظر شما چگونه می شود در محیط کار هوش هیجانی خود را بیشتر تقویت کرد؟