چگونه علم باورها را توجیه می کند

خانه » بلاگ » چگونه علم باورها را توجیه می کند

فهرست عناوین

چگونه علم باورها را توجیه می کند

 

اعتقادات اساساً اصول راهنمای زندگی ما هستند که جهت و معنا را در زندگی هر فرد مشخص می‌کنند. باورها فیلتر‌های از پیش تعیین‌شده و سازمان‌یافته­ ای برای درک ما از جهان هستند. اعتقادات و باورهای ما مانند “دستورات درونی” برای مغز در مورد چگونگی نشان دادن آنچه اتفاق می‌افتد هستند، این‌زمانی است که ما منطبق بر این واقعیت هستیم که چیزی درست است. در غیاب اعتقادات یا عدم توانایی در استفاده از آن‌ها، مردم احساس ضعیف بودن  و قدرت نداشتن می‌کنند.
علم باورها ازآنچه می‌شنویم سرچشمه می‌گیرد و از همان کودکی (و حتی قبل از آن!) در ذهن ما ریشه می‌زنند. منابع اعتقادات شامل محیط ، رویدادها، دانش، تجربیات گذشته، تجسم و غیره است. یکی از بزرگ‌ترین باورهای غلطی که مردم دارند این است که باور یک مفهوم ایستا و فکری است. هیچ‌چیز از حقیقت دورتر نیست! اعتقادات یک انتخاب است. ما قدرت انتخاب عقاید خود را داریم. باورهای ما به واقعیت ما تبدیل می‌شوند و علم باورها را توجیه می­ کند.

 

باورهای داغ

اعتقادات فقط مکان‌های سرد ذهنی نیستند ، بلکه “چیزهای داغی” هستند که با احساسات (آگاهانه یا ناخودآگاه) درهم‌آمیخته‌اند. شاید ، به همین دلیل است که وقتی به چیزی باور داشته باشیم و این باورها اعتقادی به چالش کشیده می شوند ، احساس خطر می‌کنیم و یا گاهی اوقات بدون آنکه به خاطر پرخاشگری، کاری انجام دهیم ، واکنش نشان می‌دهیم!
یافته‌های علمی در تحقیقی بارها و بارها اشاره‌کرده‌اند که مغز احساسی دیگر محدود به مناطق کلاسیک هیپوکامپ ، آمیگدال و هیپوتالاموس نیست. ورودی‌های حسی که از محیط دریافت می‌کنیم ، هنگام عبور از یک یا چند سیناپس یا گیرنده عصبی ، تحت یک فرآیند فیلتر شدن قرار می‌گیرند و درنهایت مانند لوب‌های پیشانی به ناحیه پردازش بالاتر می‌رسند.
در آنجا ، اطلاعات حسی وارد قسمتی از مغز ما می‌شوند. اینکه چه بخشی از این اطلاعات حسی وارد می‌شود توسط اعتقادات ما تعیین می‌شود. خوشبختانه ، گیرنده‌های انعطاف‌پذیری وجود دارد که می‌توانند حساسیت و ساختار را تغییر دهند. به‌عبارت‌دیگر ، حتی وقتی احساس می‌کنیم ازنظر احساسی گیرکرده‌ایم ، همیشه یک پتانسیل طبیعی برای تغییر و رشد احتمالی وجود دارد.
وقتی تصمیم می‌گیریم افکارمان را تغییر دهیم (انفجار مواد شیمیایی عصبی!) ، در برابر سایر اطلاعات حسی که تاکنون توسط اعتقادات ما مسدود شده بود ، باز و پذیرا می‌شویم! وقتی تفکر خود را تغییر می‌دهیم ، اعتقادات خود را تغییر می‌دهیم. وقتی باورهایمان را تغییر می‌دهیم ، رفتار خود را تغییر می‌دهیم.

حمایت علم از باورها

ذکر “دارونما” در این مقطع مناسب‌ترین گزینه برای توجیه و حمایت علمی از باورها است. تاریخچه پزشکی مملو از موارد گزارش‌شده فراوانی است که در آنجا مشخص‌شده است که دارونما یا داروی غیرواقعی و بی اثر ، تأثیر زیادی بر انواع اختلالات دارد. یکی از این موارد حیرت‌انگیز ، زنی بود که از تهوع و استفراغ شدید رنج می‌برد.
اندازه‌گیری‌های عینی انقباضات معده وی الگویی مختل شده را مطابق با وضعیتی که از آن شکایت داشت نشان داد. سپس یک داروی “جدید ، جادویی و فوق‌العاده قوی” به او پیشنهاد شد که پزشکان اعلام کردند بدون شک تهوع او را درمان می‌کند. با استفاده از این دارو در عرض چند دقیقه ، حالت تهوع او از بین رفت!
همین آزمایش‌ها معده اکنون الگوی طبیعی را نشان داد ، درحالی‌که درواقع به او شربت ایپکاک داده‌شده بود ، ماده‌ای که معمولاً برای ممانعت  از ایجاد حالت تهوع استفاده می‌شود! هنگامی‌که شربت ، همراه با پیشنهاد قوی تسکین حالت تهوع ، توسط یک شخص معتبر به او ارائه شد ، به‌عنوان یک پیام (فرمان) به مغز عمل ‌کرد که باعث ایجاد پاسخ‌های فراوان خودتنظیمی در بدن زن شد. این نمونه به طرز چشمگیری نشان می‌دهد که تأثیر دارونما می‌تواند قوی‌تر از اثر دارویی مورد انتظار باشد.

تأثیر باور برپاسخ های بیولوژیکی

یک مشاهده مهم این بود که به نظر می‌رسد بخشی از پاسخ دارونما معنای اختلال یا بیماری را برای فرد در بردارد. به‌عبارت‌دیگر ، اعتقاد و باور فرد یا نحوه تفسیر وی مستقیماً پاسخ بیولوژیک یا رفتار را کنترل می‌کند. مطالعه قابل‌توجه دیگر شامل  ترس بود. مشاهده شد که این زن دارای یک شکاف شخصیتی است. در شرایط طبیعی ، سطح گلوکز خون او طبیعی بود. بااین‌حال ، لحظه‌ای که وی معتقد بود دیابت دارد ، کل فیزیولوژی وی تغییریافته و به دیابت تبدیل می‌شد ،در این حالت سطح گلوکز خون او افزایش می­یافت.
یافته‌های تحقیق با دقت طراحی‌شده نشان می‌دهد که تفسیر ما ازآنچه می‌بینیم (تجربه می‌کنیم) به معنای واقعی کلمه می‌تواند اصول و قالب بدن ما را تغییر دهد. در واقع ، تمام علائم دارو از طریق اعتقادات ما کار می‌کنند. با تبدیل ماهرانه ناشناخته (بیماری / اختلال) به چیزی شناخته‌شده ، نام‌گذاری شده ،  توضیح داده‌ شده ، می‌توان واکنش‌های هشداردهنده در مغز را آرام کرد. همه روش‌های درمانی علاوه بر تأثیر ویژه‌ای که بر روی بدن دارند ، دارای ارزش و تأثیر پنهانی ، نمادین بر روان هستند.
همان‌طور که به‌طور شگفت‌انگیزی دارونما تائید کننده زندگی هستند ، برعکس باورهای منفی نیز نقش خود را بازی می­ کنند که به همراه باورهای منفی ، عوامل تهدیدکننده زندگی یا برکنار کننده قدرت وجود دارد. آرتور بارسکی ، روان‌پزشک اظهار داشت که انتظارات بیمار اعتقاد به اینکه دارو یا روشی مؤثراست یا اثرات جانبی خواهد داشت که نقشی اساسی درنتیجه آن دارد.

طبیعت بدن ما از آگاهی ما ناشی می‌شود.

آگاهی تقویت‌شده توسط باور ،طبیعت وجودی ما می‌شود. هر سلول کوچک در بدن ما کاملاً از افکار ، احساسات و البته اعتقادات ما سرچشمه می‌گیرد. یک جمله زیبا وجود دارد ؛ هیچ‌کسی پیر نمی‌شود. وقتی مردم رشد خود را متوقف می‌کنند ، پیر می‌شوند. اگر فکر می‌کنید شکننده هستید ، طبیعت بدن شما بدون شک از آن پیروی می‌کند و آن را آشکار می‌کند.
اگر شما اعتقاد و باور دارید که سرسخت هستید (صرف‌نظر از وزن و تراکم استخوان!) ، بدن شما به صورت غیرقابل‌انکار آن را به‌صورت آیینه نشان می‌دهد. وقتی فکر می‌کنید افسرده هستید (دقیق‌تر ، وقتی آگاهانه از “افسرده بودن” خودآگاهی پیدا می‌کنید) ، این اتفاق با قضاوت  دیدگاه شخصی شما اتفاق می‌افتد.
داده‌های خام دریافتی از طریق اندام‌های حسی خود را تأیید می ­کنید و ازنظر جسمی تبدیل به “تفسیر”  آن می‌شوید ، و در همین حین نیز آن را درونی می‌کنید. یک مثال کلاسیک “کوتولگی روان‌شناختی” است ، که در آن کودکانی که احساس می‌کنند و معتقدند مورد بی‌مهری قرارگرفته‌اند ، کمبود محبت درک شده را به سطوح تخلیه‌شده هورمون رشد تبدیل می‌کنند ، در مقابل، دیدگاه کاملاً رایج مبنی بر اینکه هورمون رشد طبق یک برنامه از قبل برنامه‌ریزی‌ شده آزاد می‌شود در ژن‌های فرد کدگذاری شده است، وجود دارد.
بروس لیپتون با ارائه شواهد علمی برای حمایت از یک رویکرد جامع، برای بهزیستی و مراقبت‌های بهداشتی ، مکانیسم زمینه‌ای برای بهبودی را در سطح سلول روشن می‌کند. وی تأکید می‌کند که “عشق” جزء شفابخش‌ترین احساسات است و تأثیر “دارونما” درصد قابل‌توجهی از اقدامات هر دارویی را نشان می‌دهد ، و این اهمیت اعتقادات به‌سلامت و بیماری را نشان می‌دهد.

ما باورهای کودکی خود را زندگی می کنیم

مطالعات محدودی در مورد  اعتقادات و علم باورهای سنتی وجود دارد و اگر اطلاعات علمی بیشتری به دست آوریم ، می‌توانیم از این دستگاه‌های سنتی در مدیریت سلامت روان بالینی استفاده کنیم.
سیستم اعتقادی انسان با تمام تجربیات آموخته‌شده و آزمایش‌شده از طریق شخصیت شکل می‌گیرد. حواس برای درک و ادراک درونی و بیرونی از پتانسیل‌های مغزی بالاتری برخوردار است. برخی از سؤالات که در این زمینه مطرح می‌شود این است که آیا ادغام و پذیرش این برداشت‌ها منجر به ایجاد عقاید و باورها می‌شود؟
آیا ایجاد این باورها به تظاهرات اثبات بستگی دارد؟ اثبات ممکن است برداشت‌هایی باشد که ما مستقیماً می‌توانیم آن‌ها را ببینیم که نشان می ­دهد ما دارای اثبات علمی یا در عرف یا ایمان هستیم. این برداشت‌ها به‌طورکلی تعمیم‌یافته و در باورها تثبیت می‌شوند. این باورها در قضاوت اخلاقی شخص دخیل است.

باورها به تصمیم‌گیری کمک می‌کنند

بوگوسلاوسکی و اینگلین توضیح دادند که چگونه برخی از پزشکان با در نظر گرفتن باورها، بر بیماری­ها موفق‌ شدند. اعتقادات بر عواملی که در ایجاد آسیب‌شناسی روانی نقش دارند تأثیر می‌گذارد. آن‌ها همچنین بر ارزیابی شناختی و عاطفی ، اعتیاد ، پاسخ به  عوامل مثبت کاذب و واکنش‌های دفاعی طبیعی مداوم تأثیر می‌گذارند.

علم چگونه تغییر باورها را توجیه می کند؟

عملکرد کلی مغز در ایجاد ثبات در باور و پاسخ به سیستم محیطی لازم است. برخی از مناطق مغز و مدارهای عصبی در ایجاد باورها و اجرای احساسات بسیار مهم هستند. لوب‌های پیشانی نقش اصلی را در ایجاد باورها دارند. نمایش‌های ذهنی جهان با اطلاعات زیر قشر توسط قشر پیش پیشانی ادغام می‌شوند.
آمیگدال و هیپوکامپ درروند تفکر نقش دارند و بنابراین در اجرای باورها ، کمک می‌کنند. گیرنده NMDA در تفکر و رشد باورها نقش دارد. این باورها مورد چالش قرار می‌گیرند. اعتقادی که بیشتر تحت چالش قرار بگیرد قوی‌تر می‌شود. وقتی محرک جدیدی ایجاد می‌شود ، با الگوهای موجود در مغز ناراحتی ایجاد می‌کند.
نتایج پریشانی منجر به ترشح دوپامین (انتقال‌دهنده عصبی) برای انتقال سیگنال می‌شود. یافته‌های تحقیقاتی  نشان داد که قشر جلوی پیشانی داخلی در پردازش ظرفیت باور نقش دارد. محل اتصال صحیح گیجگاهی در پردازش باورها و قضاوت­ های اخلاقی نقش دارد. باورهای واقعی از طریق محل اتصال صحیح گیجگاهی پردازش می‌شوند.

جایگاه باور‌ها در مغز

انتساب باور شامل فعال کردن نواحی قشر پیشانی مغز داخلی ، شکنج گیجگاهی برتر و مناطق هیپوکامپ است. مطالعات نشان داده است که سطح دوپامین با افکار ماوراءالطبیعه  همراه است که نقش دوپامین را در رشد باور در مغز نشان می‌دهد. در تحقیق دیگری  ، در مورد چگونگی مکانیسم‌های اولیه مغز که برای ارزیابی تهدیدهای محیطی در اختلالات روان‌پزشکی مرتبط تکامل‌یافته‌اند ، مورد بررسی قرار گرفته است.
همچنین مواردی مانند نحوه تأثیر باورها بر علائم روان‌پزشکی از طریق این دستگاه‌های مغزی به صورت برجسته نشان داده شد. نظریه‌های موردبحث به‌طور گسترده در رابطه با
۱.ارتباط اختلالات روان‌پزشکی با ارزیابی تهدید
۲.توضیح چگونگی عملکرد طبیعی دستگاه‌های ارزیابی تهدید ،مورد بررسی قرار گرفت.
پیشنهادشده است که سه ساختار مغزی در واکنش به ارزیابی تهدید و دفاع از خود در اختلالات مغزی نقش دارند: مناطق قشر پیشانی ، گانگلیون های پایه و قسمت ­هایی از سیستم لیمبیک که نقش اساسی در این فرایند دارد. عملکرد این مناطق پتانسیل زیادی برای درک سازوکار شکل‌گیری باور و ارتباط آن در عملکردهای عصبی و اختلالات دارد.
اکنون روشن‌شده است که زیست‌شناسی و فیزیولوژی اعتقادات یک زمینه باز برای تحقیقات هم در سطح پایه و هم‌بالینی است. دستورالعمل‌های آینده توسعه تفسیر معتبر نظری تجربی یا صحیح برای ایجاد باور” به‌عنوان یک ابزار بالقوه مدیریت بالینی است.

تغییر ادراکی

تغییر ادراکی پیش‌نیاز تغییر باور و درنتیجه تغییر مطلوب طبیعت بدن ما است. تمایل ذاتی ما برای یادگیری و رشد منجر به درک جدیدتر می‌شود. وقتی آگاهانه با جستجوی تجربیات جدید ، یادگیری مهارت‌های جدید و تغییر دیدگاه‌ها ، آگاهانه اجازه می‌دهیم که به مغز وارد شوند ، بدن ما می‌تواند به روش‌های جدیدتری به آن ها پاسخ دهد .

این راز واقعی جوانی است

باورها (بازنمایی‌ها / تفسیرهای داخلی) درنتیجه عصای جادویی تحولات چشمگیر را در مشخصات طبیعی ما نگه می‌دارند. اگر همیشه در همه‌جا دنبال شادی و آرامش هستید ، اما خسته و بی‌حال فریاد می‌زنید ، “که این­ها  در هیچ کجا یافت نمی‌شود!” ، چرا تعبیر خود را از  موضوع ” تغییر نمی ­دهید ؛ فقط با معرفی یک شکاف به خود، شما آگاهی خود را تغییر می‌دهید . این باور شمارا تغییر می‌دهد و طبیعت شمارا در یک‌لحظه تغییر می‌دهد!
همه‌چیز به‌عنوان یک “ماتریس از امکانات خالص” شبیه موم مذاب “بی‌شکل” یا خاک رس نرم قابل قالب‌سازی است. ما با انتخاب چنین کاری ، باانگیزه ، دیکته شده (آگاهانه یا ناآگاهانه) از باورهایمان ، آن‌ها را به هر چیزی که بخواهیم تغییر شکل می‌دهیم. این آگاهی که ما بخشی از این زمینه‌های انرژی در حال تغییر هستیم که دائماً با یکدیگر در تعامل هستند ، همان چیزی است که کلید گریزناپذیر اصلی ما را برای گشودن قوای عظیم درونی به ما می‌دهد.
و این آگاهی ما از این حقیقت عالی است که همه‌چیز را تغییر می‌دهد. سپس ما خود را از بینندگان منفعل به خالقانی قدرتمند تبدیل می‌کنیم. اعتقادات ما متنی را برای نوشتن مجدد کدهای واقعیت ما فراهم می‌کند.

کلام آخر

افکار و باورها بخشی جدایی‌ناپذیر از عملکردهای مغز هستند. کشف رمز و راز این موسیقی مولکولی ناشی از جادوی اعتقادات ، تأثیر چشمگیر در طبیعت مغز می‌تواند یک ماجراجویی هیجان‌انگیز و ارزش پیگیری چالش مغزی را داشته باشد.
به نظر شما چه علوم دیگری وجود دارد که باورها را توجیح می کند؟

دیدگاهتان را بنویسید