اثر پروانه ای یک پدیده غالباً درک نشده است که در آنیک تغییر کوچک در شرایط و هنگام شروع کار میتواند به نتایج بسیار متفاوتی منجر شود. درک اثر پروانه ای میتواند به ما دید جدیدی دهد تا از طریق آن بتوانیم تجارت ، بازارها و موارد دیگر را مشاهده کنیم.”شما نمیتوانید یکدانه شن و ماسه را جا به جا کنید بدون اینکه چیزی را تغییر دهید زیرا در تمام قسمتهای مختلف جهان تغییری غیرقابلاندازهگیری به وجود میآورد .”
در اثر پروانه ای ایده این است که چیزهای کوچک میتوانند تأثیرات غیرخطی و غیر مستقیم بر روی یک سیستم پیچیده داشته باشند. این مفهوم در حالی تصور میشود که یک پروانه بال میزند و باعث طوفان در جای دیگر از دنیا میشود .مطمئناً ، وقتی پروانه ای بال میزند نمیتواند باعث طوفان شود. بااینحال ، وقایع کوچک میتوانند بهعنوان کاتالیزورهایی عمل کنند که بر اساس شرایط خاص اتفاقات جدیدی را به وجود آورند.
پروانه ای در آمازون بال زد در تگزاس طوفان شد،اثر پروانه ای در اقتصاد
برخی از سیستم ها نسبت به شرایط شروع کار بسیار حساس هستند ، بهطوریکه وقتی تفاوت کمی در” فشار “اولیهای ایجاد می کنید ، تفاوت زیادی در محل خاتمه آنها به وجود می آید که باعث به وجود آمدن بازخورد جدیدی می شود ، بنابراین آنچه یک سیستم انجام میدهد بر رفتار خود تأثیر میگذارد. ”
در مقدمه اثر پروانه در بازارهای رقابتی توسط دکتر راجاگوپال و تام بروئر می نویسند:
بااینوجود دستگاههای ساده ، با چند متغیر ، میتوانند رفتاری غیرقابلپیشبینی و گاه آشفته را نشان دهند .لیبچابر یک سری آزمایشها اساسی را در این مورد انجام داد. وی در آزمایشگاه خود یک سیستم کوچک برای مطالعه همرفت (رفتار سیستم بینظم) در یک میلیمتر مکعب هلیوم ایجاد کرد. با گرم کردن تدریجی این ملکول ها از پایین ، او میتوانست وضعیت تلاطم کنترلشده ای را ایجاد کند. حتی این محیط کاملاً کنترلشده رفتار آشفتهای را به نمایش میگذارد: یک اختلال پیچیده و غیرقابلپیشبینی که بهطور متناقضی توسط قوانین “منظم” اداره میشود.
سیستم بهظاهر پایدار (همانند سلول هلیوم ۱ سانتیمتری) میتواند در معرض تأثیرات بسیار کمی قرار گیرد (مانند گرم کردن آن فقط در ۰.۰۰۱ درجه) و میتواند از همرفت منظم به هرجومرج خطرناکی تبدیل شود. اگرچه چنین دستگاههایی تحت تأثیر پدیدههای جبرگرایانه اداره میشوند ، بااینوجود ما قادر بهپیش بینی نحوه رفتار آن ها در طول زمان نیستیم.
آنچه اثر پروانه نیست
هدف از اثر پروانه ای گرفتن اهرم نیرو نیست. همانطور که ژنرال استنلی مک بلوره میگوید:
در فرهنگعامه ، از اصطلاح “اثر پروانه ای” تقریباً همیشه سو استفاده میشود و این اثر را با “اهرم” اشتباه می گیرند و یا آن را با اهرم مترادف می دانند . در این تعبیر اشتباه ایده این است که یکچیز کوچک تأثیر زیادی می گذارد ، با این مفهوم که ، مانند یک اهرم ، میتوان آن را برای یک هدف مطلوب دستکاری کرد. این نکته بصیرت را از ما می گیرد. واقعیت این است که چیزهای کوچک در یک سیستم پیچیده ممکن است هیچ تأثیری عظیمی نداشته باشد ، و عملاً غیرممکن است که بدانیم کدام مسئله اتفاق خواهد افتاد.
بنجامین فرانکلین دیدگاه بسیار جالبی در این باره دارد که می گوید:
به خاطر میخی ، نعل اسبی گم شد
به خاطر گم شدن نعل، اسبی زمین خورد
به خاطر زمین خوردن اسبی، سربازروی زمین افتاد
به خاطر افتادن سوار جنگ شکست خورد
به خاطر شکست خوردن در جنگ ، پادشاهی از بین رفت
و همه به خاطر میخ نعل اسب بود.
فقدان یک میخ نعل اسب میتواند بینتیجه باشد ، یا غیرمستقیم باعث شکست خوردن جنگ شود. هیچ راهی برای پیشبینی نتیجه وجود ندارد. ما در این مقاله ، به دنبال کشف اثر پروانه حقیقی و جدا کردن آن از بسیاری از مفاهیم نادرست آن هستیم .
ادوارد لورنس و کشف اثر پروانه
“قبلاً تصور میشد که وقایعی که جهان را تغییر داده است مواردی مانند بمبهای بزرگ ، سیاستمداران دیوانه ، زمینلرزههای عظیم یا جنبشهای گسترده جمعیت است ، اما اکنون مشخص شده است که اینیک دیدگاه کاملاً قدیمی و پوسیده است که مردم دیگر آن را قبول ندارند و این طرز تفکر کاملاً ارتباط با اندیشه مدرن و چیزهایی که جهان را تغییر میدهند، ندارد و با نظریه آشوب و موارد ریز و ناچیز ارتباط برقرار می کند.
پروانهای در جنگل آمازون بال میزند و متعاقباً طوفانی نیمی از اروپا را خراب میکند. “
اگرچه درباره مفهوم اثر پروانه ای بسیار زیاد بحث شده است ، اما شناسایی آن بهعنوان اثر متمایز به ادوارد لورنس (۱۹۱۷–۲۰۰۸) نسبت دادهشده است. لورنس یک هواشناس و ریاضیدان بود که با موفقیت این دو رشته را پشت سر گذاشت و نظریه آشوب را ایجاد کرد. در طول دهه ۱۹۵۰ ، لورنس به دنبال ابزاری برای پیشبینی هوا بود ، زیرا مدلهای خطی را بیاثر می دانست.
در آزمایشی برای مدلسازی پیشبینی هوا ، وی بهجای ۰.۵۰۶۱۲۷ ، ۰.۵۰۶ را وارد شرایط اولیه کرد. نتیجه شگفتآور بود: یک پیشبینی تقریبی و متفاوت به دست آمد. از این اتفاق ، او نتیجه گرفت که اگر هوا باید بهاندازه یک سکه گرم تر شود با این تغییر کوچک در شرایط اولیه پیامدهای طولانیمدت تری به وجود می آید. تا سال ۱۹۶۳ ، او روی ایدههای خود بهاندازه کافی کار کرد تا مقالهی او با عنوان جریان قطعی غیر دورهای منتشر شود .در این مقاله ، لورنس می نویسد:
با توجه به شرایط منحصربهفرد ، تداوم و محدودیت های موجود، در یک مسیر اصلی ، که به تعبیری خاص و عاری از خصوصیات گذرا است ، اگر تغییرات غیر دورهای باشد ناپایدار است. یک مسیر غیر مرکزی اگر غیر دورهای باشد بهطور یکنواخت پایدار نیست و اگر کلاً پایدار باشد ، پایداری آنیکی از خصوصیات گذرا است که باگذشت زمان تمایل به از بین رفتن دارد. با توجه به عدم امکان اندازهگیری دقیق شرایط اولیه ، و درنتیجه تمایز بین یک مسیر مرکزی و یک مسیر غیر مرکزی در نزدیکی ، تماممسیرهای غیر دورهای ازنظر پیشبینی عملی بیثبات هستند.
یک خطای کوچک در داده های اولیه باگذشت زمان بزرگتر میشود.
وی در سخنرانیها و مصاحبهها توضیح داد که یک پروانه توانایی ایجاد تغییرات جزئی را دارد ؛ اگرچه در همان لحظه طوفان ایجاد نمیکند ، اما مسیر آن را تغییر میدهد. یک بال پروانه بیانگر تغییرات کوچک در فشار جو است و این تغییرات با پیشرفت مدل ترکیب میشوند. با توجه به اینکه تغییرات کوچک ، تقریباً نامحسوس هستند اما میتواند پیامدهای گستردهای در دستگاههای پیچیده داشته باشد ، لورنس نتیجه گرفت که تلاش برای پیشبینی هوا غیرممکن است. در جای دیگر مقاله ، او می نویسد:
بنابراین ، اگر خطایی در مشاهده وضعیت فعلی وجود داشته باشد ، در هر سیستم واقعی چنین خطاهایی اجتنابناپذیر به نظر میرسند . پیشبینی قابلقبول وضعیت آنی در آینده دور ممکن است غیرممکن باشد.با توجه به عدم صحت اجتنابناپذیر و ناقص بودن مشاهدات هواشناسی ، به نظر میرسد پیشبینی دقیق بسیار دور از دسترس است.
لورنس همیشه تأکید میکرد که هیچ راهی وجود ندارد که بفهمید دقیقاً چه چیزی از یک سیستم جداشده است. پروانه نمایشی نمادین از یک مقدار غیرقابل شناخت است. علاوه بر این ، او قصد داشت استفاده از مدلهای پیشبینی کنندهای را که یک پیشرفت خطی ، قطعی را تصور میکنند و پتانسیل خطوط ریلی را نادیده میگیرند ، مورد انتقاد قرار دهد.
کوچک ترین خطا
حتی کوچکترین خطا در تنظیمات اولیه ، مدل را بیفایده میکند و به دلیل عدم دقت در طول زمان ، بی اثر می شود. رشد نمایی خطاها در یک مدل پیشبینی بهعنوان هرجومرج قطعی شناخته میشود. صرفنظر از سادگی و پیچیدگی آنها در اکثر دستگاهها،خطا رخ میدهد. اثر پروانه ای تا حدی فروتنانه در مورد مدلی که معایب مدلهای دیگر را برملا میکند، برخورد می کند. این نشان میدهد علم از دقت کمتری نسبت به تصور ما برخوردار است ، زیرابه دلیل رشد نمایی خطاها ، هیچ وسیلهای برای پیشبینی دقیق وجود ندارد.
قبل از کار لورنس ، مردم تصور میکردند که ایده تقریبی شرایط اولیه منجر بهپیش بینی تقریبی نتیجه میشود. در کتاب ساخت علم جدید ، جیمز کلیک می نویسد:
این مدلها از طریق شبکه های پیچیده و تا حدودی دلخواه در معادلات ، به معنای تبدیل اندازهگیری های شرایط اولیه برای شبیهسازی روندهای آینده ، از بین می روند. برنامه نویسان امیدوارند که نتایج ، زیاد با اشتباهات ساده اجتنابناپذیر، تحریف نشوند. اگر کار خیلی عجیبوغریبی انجام میداند ، برنامه نویسان معادلات را بازنگری میکردند تا بازده را مطابق با انتظار برگردانند . مدلها ازنظر آیندنگری، کورکورانه بودند .
“تصویری از دو شرایط آبوهوایی با شرایط اولیه کمی متفاوت است . مسیرها در ابتدا قبل از اینکه بیشترین انحراف را داشته باشند با هم مشابه هستند.
انقلاب بزرگ با اثر پروانه ای
یافته های لورنس انقلابی بزرگ ایجاد کرد زیرا ثابت کرد که این فرض کاملاً نادرست است. وی دریافت که بدون داشتن ایده کامل در مورد شرایط اولیه ، پیشبینیها بیفایده هستند . این یک افشاگری تکاندهنده در آن زمان بود.
در روزهای ابتدایی ورود رایانه به بازار ، بسیاری از مردم بر این باور بودند که این دستگاه ها به ما امکان درک دستگاههای پیچیده دیگر و پیشبینی دقیق را میدهد. مردم مانند بردگان در مورد هوا فکر می کردند و حالا آنها میخواستند کنترل هواشناسی خود را به دست بگیرند. با یک اشتباه کوچک ، لورنس دنیای پیشبینی را به لرزه درآورد و موجهایی را (بهطور مناسب) فراتر از هواشناسی گسترش داد.
سفر زمان و اثرپروانه ای
فیلم علمی تخیلی کلاسیک از ری برابری با نام صدای تندر قبل از شناسایی نظریه هرجومرج و اثر پروانه ساخته می شود. این فیلم که در سال ۲۰۵۵ اتفاق میافتد ، از مردی به نام اکلز سخن میگوید که برای شکار یک دایناسور ۶۵ میلیون ساله به گذشته سفر می کند. به اکلز اخطار داده می شود ، برای کشتن تیرانوسوروس که قرار بود شکار شود، از برنامه راهنمای تور منحرف نشود.
اکلز با دیدن این موجود وحشت میکند و از مسیر خارج میشود و راهنمای خود را برای کشتن طی رکس ترک میکند. راهنما عصبانی شده و به اکلز دستور میدهد گلولهها را قبل از بازگشت سهگانه به سال ۲۰۵۵ بردارد. پس از باز گشت آنها ، آنها گیج میشوند و میفهمند که جهان تغییر کرده است. زبان تغییر کرده است و اکنون یک دیکتاتور شیطانی مسئول این کار است. اکلز گیج متوجه پروانه لهشدهای میشود که به کفشش چسبیده و متوجه میشود که با قدم گذاشتن در مسیر ، حشره را کشته و آینده را تغییر داده است. برابری می نویسد:
اکلز احساس کرد خودش این کار را انجام داده است. از لجن های چسبیده به چکمه اش دیوانه شد. او یک مشت خاک را بالا گرفت و به خود لرزید ، ” و گفت نه این امکان ندارد. آیا چیز کوچکی مثل این دنیا را تغییر داده است؟نه این امکان ندارد!”
یافته های لورنز انقلابی بود زیرا ثابت کرد که این فرض کاملاً نادرست است. وی دریافت که بدون داشتن ایده کامل در مورد شرایط اولیه ، پیشبینیها بیفایده هستند . این موضوع یک افشاگری تکاندهنده در آن زمان بود.
اثر پروانه در تجارت
درواقع بازارها دستگاههای بینظمی هستند که تحت تأثیر تغییرات اندک قرار میگیرند. این امر پیشبینی آینده را دشوار میکند ، زیرا موفقیت و شکست کسبوکارها تصادفی به نظر میرسد. دورههای رشد اقتصادی و انحطاط از هیچ جا جوانه نمیزند. این نتیجه تأثیر نمایی محرکهای ظریف است .
معادل اقتصادی اثر پروانه
بروئر توضیح میدهد: ما در یک جامعه بههمپیوسته ، یا بهتر است بگوییم بیشازحد متصلبههم زندگی میکنیم. سازمانها و بازارها “مانند شبکه” رفتار میکنند. این باعث آشفتگی (پیچیده) و نه رفتار خطی آنها میشود.آماده شدن برای آینده و دیدن منطق در هرجومرج رفتار مصرفکننده آسان نیست.
غولهای قدرتمند یکبار با عقب ماندن از زمان ،سقوط میکنند. استارتآپهای کوچک از خاکستر برخاسته و صنایع را به دست میگیرند. تغییرات کوچک در فناوری موجود نحوه زندگی مردم را دگرگون میکند. مدهای تخیل همه را شکار میکنند ، سپس ناپدید میشوند.
مشاغل در این شرایط دو گزینه دارند: ساختن محصول یا خدمات بیانتها ، یا مسابقه برای همگام شدن با تغییرات که بتوانند خود را بالا بکشند. بسیاری از مشاغل ترکیبی از این دو را انتخاب میکنند. بهعنوانمثال ، دوک مارت نس Doc Martens به فروش بوت یا چکمه کلاسیک ۱۴۶۰ ادامه میدهد ، درحالیکه هر فصل طرحهای جدیدی را به نمایش میگذارد. این رویکرد به هوشیاری و توجه شدید به خواسته های مصرفکننده نیاز دارد تا هم مرتبط بماند و هم بی ربط با زمان به نظر برسد. مشاغل از تأثیرات پیچیده اصلاحات کوچک استفاده میکنند که هدف آنها ایجاد علاقه در مشتری برای خرید بیشتر است.
این مفاهیم بههمپیوسته ، تأثیر پروانه ، نظریه هرجومرج ، جبر ، اراده آزاد ، سفر در زمان ، تخیلات بسیاری را از زمان کشف آنها به وجود آورده است. فیلمهای مختلف به کشف پیچیدگی های علت و معلول پرداختهاند. توجه به این نکته مهم است که آثار داستانی تمایل دارند پروانه نمادین را علت اینگونه تأثیرات ، قرار دهند. بااینحال ، طبق نوشته اصلی لورنز ، نکته این است که جزئیات کوچک میتوانند تعادل را از بین ببرند بدون اینکه قابلشناسایی باشند.
جهانیشدن و تغییر مکرر ترجیحات مصرفکننده به سمت محصولات و خدمات ، محصولات و استراتژی های تجاری ، هرجومرج در بازار را سرعت بخشیده است. نظریه هرجومرج در بازارها رفتار و حرکات استراتژیک و پویای شرکتهای رقیب را نشان میدهد که بسیار حساس به شرایط موجود بازار هستند و باعث ایجاد اثر پروانه ای میشوند.
شرایط اولیه (اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی) که در آنیک کسبوکار راهاندازی میشود ، در موفقیت یا شکست آن حیاتی است. لورنز دریافت که کوچکترین تغییر در شرایط مقدماتی نتیجه متفاوتی را در پیشبینی آبوهوا ایجاد میکند و ما میتوانیم همین مورد را برای مشاغل صادق بدانیم. چند ماه و چند سال اول زمان بسیار مهمی برای کسب و کارها است که نرخ شکست در بالاترین سطح قرار دارد و هویت اصلی نام تجاری را تشکیل میدهد. هر یک از تصمیمات ، دستاوردها یا اشتباهات اولیه میتواند بال پروانه باشد که طوفانی ایجاد میکند.
اثر پروانه ای در اقتصاد بین المللی
اقتصادهای بینالمللی را میتوان بهعنوان سیستم واحد در نظر گرفت که در آن هر قسمت بر سایر قسمتها تأثیر میگذارد. دقیقاً مانند جو موجود در هوا ، اقتصاد یک سیستم پیچیده است که در آن فقط نتایج قابلمشاهده را میبینیم. با ظهور و جهانیشدن و بهبود فناوری ارتباطات ، اقتصاد حتی بیشتر از گذشته بههمپیوسته شده است.
یک قسمت از نوسانات بازار میتواند برای کل سیستم، مشکل ایجاد کند. اثر پروانه ای در اقتصاد به تأثیر مرکب تغییرات کوچک اشاره دارد. درنتیجه ، پیشبینی دقیق برای آینده یا شناسایی علت دقیق یک تغییر غیرقابلتوصیف تقریباً غیرممکن است. دوره های طولانی ثبات با افت ناگهانی و بالعکس همراه است.
چند دهه قبل بهنو ماندلبروت (“پدر فراکتال ها”) اثر پروانه ای را در علم اقتصاد به کار برد. وی در مقالهای در سال ۱۹۹۹ برای نشریه ساینتیفیک آمریکن Scientific American ، یافته های خود را توضیح داد ماندبلروت می دید که بازارهای بیثبات چقدر میتوانند وجود باشند و نمونه ای از یک شرکت را ذکر کرد که سهام خود را ۴۰٪ در یک روز کاهش داد و پس از آن ۶٪ کاهش دیگر را مشاهده کرد ،
قبل از اینکه قیمت خود را ۱۰٪ افزایش دهد، طوفان ایجادشده توسط یک پروانه نامرئی باعث این اتفاق شد. وقتی بنوا به مدلهای سنتی اقتصادی نگاه کرد ، دریافت که آنها حتی اجازه وقوع چنین رویدادهایی را نمیدهند. مدلهای استاندارد وجود تغییرات چشمگیر بازار را انکار میکردند. بنوا در این نشریه می نویسد:
طبق نظریه نمونه کارها ، احتمال این نوسانات بزرگ چند میلیونیم در صد خواهد بود. (نوسانات بیشتر از ۱۰ انحراف استاندارد است.) اما در حقیقت ، فرد بهطور منظم ، هر بار در هرماه ، نوسانهای موجود را مشاهده میکند و احتمال آنها را به چند صدم میرساند.
اگر این تغییرات غیرقابلپیشبینی باشد ، چه عواملی باعث بروز آنها میشود؟ پاسخ ماندلبروت در کارش در مورد فراکتال ها بود. برای توضیح فراکتال ها به یک پست جداگانه احتیاج دارد ، بنابراین ما با شرح ساده Mandelbrot خواهیم رفت: “فرکتال یک شکل هندسی است که میتواند به قطعات تقسیم شود ، هر یک از نسخه نای کل مقیاس کاهشیافته است.” وی در ادامه توضیح میدهد:
در امور مالی ، این مفهوم یک تجزیهوتحلیل بیریشه نیست بلکه یک فرمولبندی مجدد نظری است که از یک فرهنگ عامیانه در سطح پایین انجام میشود ،یعنی اینکه وقتی نمودار بازار بزرگ کاهش مییابد ، حرکات یک سهام یا واحد پول یکسان به نظر میرسند تا متناسب با مقیاس همزمان با قیمت باشد.
بنابراین یک ناظر نمیتواند بگوید کدامیک از دادهها مربوط به قیمتهایی است که از هفتهبههفته ، روزبهروز یا ساعتبهساعت دیگر تغییر میکند. این کیفیت نمودارها را بهعنوان منحنی فراکتال تعریف میکند و بسیاری از ابزارهای قدرتمند تجزیهوتحلیل ریاضی و رایانه را در دسترس قرار میدهد. ”
در یک سخنرانی ، ماندلبروت قهوه خود را بالا نگه داشت و اعلام کرد که پیشبینی دمای آن در یک دقیقه غیرممکن است ، اما در یک ساعت کاملاً امکانپذیر است. وی همین مفهوم را در بازارهایی به کاربرد که در کوتاهمدت از جهاتی چشمگیر تغییر نمیکنند. حتی اگر یک الگوی بلندمدت قابل استنباطی داشته باشد ، برای کسانی که در بازه زمانی کوتاهتری تجارت میکنند ، کاربرد کمی دارد.
ماندلبروت توضیح میدهد که چگونه میتوان از فراکتال های(الگوی مشت نمونه خروار) وی برای ایجاد الگوی مفیدتری از طبیعت آشفته اقتصاد استفاده کرد:
بحران موشکی کوبا. همه ما ممکن است زندگی خود را مدیون یک افسر نیروی دریایی روسیه به نام واسیلی آرخیپوف بدانیم که “مرد نجاتدهنده جهان” نامیده شده است. در جریان بحران موشکی کوبا ، آرخیپوف در یک زیردریایی مسلح هستهای نزدیک کوبا مستقر بود. هواپیماها و کشتی های آمریکایی شروع به استفاده از امواج عمق کردند تا به زیردریایی سیگنال بدهند که باید زیر سطح آن قرار بگیرد تا شناسایی شود.
درحالیکه این زیردریایی برای نظارت بر سیگنال های رادیویی بسیار دور شده بود ، خدمه نمیدانستند که در جهان فوق چه میگذرد. کاپیتان ، ساویتسکی ، تصمیم گرفت که این عدم سیگنال ها را به معنای آغاز جنگ تفسیر کند و او آماده پرتاب اژدر هستهای شد. همه با او موافق بودند ، بهجز آرخیپوف که سریحاًمخالفت خود را اعلام کرد. در صورت پرتاب اژدر ، قبل از نابودی نیمی از جمعیت انگلیس ، ابرهای هستهای به مسکو ، لندن و آلمان برخورد کرده بودند.
نتیجه آن میتوانست یک هولوکاست هستهای در سراسر جهان باشد ، زیرا کشورهای دیگر تلافی می کردند و درگیری گسترش مییافت. بااینحال در داخل یک اتاق زیرآب بیشازحد گرم ، آرخیپوف از حق وتو استفاده کرد و از راهاندازی موشک جلوگیری کرد. بدون شجاعت یک انسان ، دنیای ما میتواند غیرقابلتصور و متفاوت باشد.
از این نمونه های معدود ، مشخص میشود که دنیا تا چه اندازه شکننده است ، و تأثیرات حوادث بسیار ناچیز بر شرایط شروع چقدر میتواند وحشتناک باشد.
ماندبلروت و هادسون معتقدند که بحران اعتباری سال ۲۰۰۸ را میتوان تا حدی ناشی از افزایش اعتمادبهنفس در پیشبینیهای مالی دانست. افرادی که مدلهای رایانهای طراحیشده برای حدس زدن در آینده را در نظر گرفتند ، اثر پروانه ای را در نظر نگرفتند. مدلها هرچقدر پیچیده شوند ، نمیتوانند تصویری کامل از شرایط اولیه ایجاد کنند یا تأثیر مرکب از تغییرات کوچک را حساب کنند.
درست همانطور که مردم قبل از اینکه لرنز اثر خود را منتشر کند ، معتقد بودند میتوانند آبوهوا را پیشبینی کنند ، بنابراین می توانند آن را کنترل کنند ، مردم فکر میکردند که میتوانند همین کار را برای بازارها انجام دهند تا اینکه سقوط بازار در سال ۲۰۰۸ خلاف این را ثابت کرد. بانکهای والاستریت آنقدر به مدلهای آینده خود اعتماد کردند که احساس امنیت میکردند و مبالغی با بهره های ن.جومی را که در اصل قماری برای آن ها بود وام گرفتند. بههرحال ، پیشبینی آنها میگفت چنین اتفاقی غیرممکن است اما اتفاقت جور دیگری رقم خورد و اثر پروانه ای تأثیر خود را نشان داد.
به گفته ماندلبروت و هادسون ، مدلهای پیشبینیشده بازارهای”جهانی خطرناک اما درنهایت قابلکنترل” هستند. همانند هواشناسی ، پیشبینی های اقتصادی نیز مبتنی بر ایدههای تقریبی شرایط اولیه است . همانطور که مان دربروت و هادسون مینویسند:
مکانیسم دقیق بازار که اخبار را به قیمت مرتبط میکند ، باعث اثر پروانه ای میشود ، این موضوع بسیار مرموز است و متناقض به نظر میرسد.با تهدید به جنگ،دلار سقوط میکند. با تهدید به جنگ، دلار افزایش مییابد. درواقع کدامیک از این دو اتفاق خواهد افتاد؟ پس این واقعیت ، بدیهی به نظر میرسد؛ ازنظر گذشته ، تجزیهوتحلیل اساسی میتواند بازسازی شود و همیشه نتیجه آن درخشان است . اما قبل از واقعیت ، هر دو نتیجه ممکن است به یک اندازه محتمل به نظر برسند.
به همان روشی که ظاهراً شرایط آبوهوایی مشابه میتواند نتایج کاملاً متفاوتی ایجاد کند ، ظاهراً شرایط مشابه بازار میتواند نتایج کاملاً متفاوتی ایجاد کند. ما نمیتوانیم میزان ارتباط اقتصاد را ببینیم و نمیتوانیم ببینیم پروانه را در کجا قرار دارد. ماندلبروت و هادسون با این دیدگاه که اقتصاد جدا از سایر نقاط جهان ما است ، مخالف هستند.
همه چیز به همه چیز ربط دارد
هیچکس در این دنیا تنها نیست. هیچ عملی برای دیگران نتیجهای ندارد. اینیک نظریه اصلی هرجومرج است که ، در دستگاههای دینامیکی ، نتیجه هر فرآیند به نقطه شروع آن حساس است ، یا در کلیشه معروف ، بال زدن یک پروانه در آمازون میتواند گردبادی در تگزاس ایجاد کند.
ما ادعا نمیکنم که بازارها آشفته نیستند ، اما بهوضوح ، اقتصاد جهانی یک ماشین پیچیده و غیرقابل درک است. با تمام پیچیدگی های دنیای فیزیکی ،شما به پیچیدگی روانی مردانی که طبق انتظارات زودگذر خود عمل میکنند اضافه میکنید . چرا مردم ترجیح میدهند تصادفات و اتفاقات (مانند بحران اعتبار ۲۰۰۸) را به گردن حماقت افراد در صنعت مالی بیندازند؟ جاناتان کاینز یک توضیح مختصر در این مورد ارائه میدهد:
چرا ما این ایده را دوست داریم که مردم ممکن است بهطور مخفیانه برای کنترل و سازماندهی جهان با هم کار کنند؟ زیرا ما دوست نداریم با این واقعیت روبرو شویم که دنیای ما ترکیبی از هرجومرج ، بیلیاقتی و سردرگمی است.
نمونه های تاریخی اثر پروانه ای
“یک علت بسیار کوچک که از ذره بین توجه ما فرار میکند ، تأثیر قابلتوجهی را تعیین میکند که ما نمیتوانیم آن را ببینیم ، و سپس میگوییم این اثر به دلیل شانس است. اگر دقیقاً از قوانین طبیعت و وضعیت جهان در لحظه ابتدایی آگاهی داشتیم ، میتوانستیم دقیقاً وضعیت همان جهان را در یکلحظه موفق پیشبینی کنیم.
اما حتی اگر اینگونه باشد که قوانین طبیعی دیگر هیچ رازی برای ما ندارند ، ما هنوز فقط میتوانیم از وضعیت اولیه ” تقریباً ” آگاه شویم. اگر این امکان را برای ما فراهم آورد تا با همان تقریب ، وضعیت پیروزی را پیشبینی کنیم ، این همان چیزی است که ما به آن نیاز داریم و باید بگوییم که این پدیده پیشبینیشده است ، که بر اساس قوانین اداره میشود.
اما همیشه اینطور نیست. ممکن است اتفاقی بیفتد که اختلافات اندک در شرایط اولیه میتواند در پدیدههای نهایی اختلافات بسیار زیادی ایجاد کند. یک خطای کوچک در مورد اول باعث ایجاد یک خطای بزرگ در مورد دوم خواهد شد در این حالت پیش بینی غیر ممکن است.
نمونه های بسیاری از موارد وجود دارد که جزئیات کوچک و جزئی منجر به تغییر چشمگیر میشود. درهرصورت ، اگر وضعیت برعکس شود ، جهانی که ما در آن زندگی میکنیم میتواند متفاوت باشد. در ادامه به چند نمونه دیگر از چگونگی اثر پروانه در دنیا اشاره میکنیم:
بمباران ناکازاکی
ایالاتمتحده در ابتدا قصد داشت شهر کوروکو ژاپن را برای هدف قرار دادن کارخانه مهمات بمباران کند و از بین ببرد. روزی که ایالاتمتحده قصد حمله داشت ، شرایط ابری هوا مانع از دیده شدن کارخانه توسط پرسنل ارتش در هنگام پرواز از بالای سر این شهر شد. قبل از تسلیم خلبانان ، هواپیما سه بار از بالای شهر عبور کرد. مردم محلی که در پناهگاهها جمع شده بودند صدای هیاهوی هواپیمای آماده برای انداختن بمب هستهای را شنیدند و برای نابودی خود آماده شده بودند.
نظامیان به دلیل بهبود دید در ناکازاکی بهعنوان هدف تصمیم گرفتند آنجا را بمباران کنند. پیامدهای این تصمیم در چند ثانیه بسیار مهم بود. ما حتی نمیتوانیم درک کنیم که اگر آن روز ابری نبود ، تاریخ چقدر متفاوت میشد. از کوروکو گاهی اوقات بهعنوان خوششانسترین شهر ژاپن یاد میشود و کسانی که در طول جنگ در آنجا زندگی میکردند هنوز هم از این خاطرات صحبت میکنند.
آکادمی هنرهای زیبا در وین دو بار درخواست آدولف هیتلر را رد کرد. در اوایل دهه ۱۹۰۰ ، هیتلر در جوانی درخواست حضور در هنرستانی در وین را داد و احتمالاً توسط یک استاد یهودی رد شد. با برآورد خود وی و دانشمندانش ، این رد صلاحیت ادامه یافت تا مسخ او را از یک هنرمند هنجارشکن مشتاق به مظهر انسانی به شر تبدیل شد.
ما فقط میتوانیم حدس بزنیم که چگونه تاریخ متفاوت بوده است. اما بهراحتی میتوان فرض کرد که اگر هیتلر استعدا خود را به رنگهای آبی و نه برای نسلکشی اعمال میکرد ، از یک فاجعه بزرگ جلوگیری میشد.
ترور آرچوک فرانتس فردیناند Archduke Franz Ferdinand. یک واقعیت کمی شناختهشده در مورد این رویداد است که عامل اصلی هر دو جنگ جهانی همین موضوع بوده است . در بیست و هشتم ژوئن ۱۹۱۴ ، یک صرب بوسنیایی نوجوان به نام گاوریلو پرنسیپ به همراه دو ملیگرای دیگر به سارایوو رفتند تا اسقف اعظم را ترور کنند.
ترور اولیه با شکست روبرو شد. یک بمب یا نارنجک در زیر ماشین پشت آرچوک منفجر شد و سرنشینان آن را زخمی کرد. قرار بود بعد ازآن مسیر تغییر کند ، اما راننده آرچوک ، پیام را دریافت نکرد. اگر او واقعاً مسیر جایگزین را طی میکرد ، آن روز فرصتی برای شلیک به آرچوووک و همسرش وجود نداشت. اگر عدم موفقیت در برقراری ارتباط وجود نداشت ، هر دو جنگ جهانی ممکن بود هرگز رخ نمیداد.
کلام آخر
ما دوست داریم فکر کنیم که میتوانیم آینده را پیشبینی کنیم و درجهای از کنترل را بر دستگاههای قدرتمند مانند آبوهوا و اقتصاد اعمال کنیم. بااینحال اثر پروانه نشان میدهد که ما نمیتوانیم چنین کاری انجام دهیم. دستگاههای اطراف ما بینظم و مستعد تغییرات ناگهانی هستند.
برای بعضی از انواع سیستم ها ، ما میتوانیم سعی کنیم شرایط شروع مطلوب را ایجاد کنیم و مراقب انواع کاتالیزورهایی باشیم که ممکن است با این شرایط عمل کنند ، اما این تا جایی است که قدرت ما گسترش مییابد. اگر فکر میکنیم که میتوانیم هر کاتالیزوری را شناسایی کنیم و نتایج را کنترل یا پیشبینی کنیم ، فقط خود را برای سقوط آماده میکنیم زیرا یک اثر پروانه ای بسیار کوچک می تواند ما را نابود کند.
به نظر شما اثر پروانه ای چه تأثیرات دیگری در اقتصاد دارد؟آیا دوست دارید از این اثر استفاده کنید؟