صفرتاصد باورهای محدودکننده
چگونه باورهای محدودکننده ایجاد میشوند؟ و انواع باورهای محدود کننده چیست؟ و راهکارهای غلبه بر باورهای محدودکننده را در این مطلب به صورت کامل بررسی خواهیم کرد.
اگر به اولین خاطرات کودکی خود فکر کنید ، به احتمال زیاد زمانهایی را به خاطر میآورید که ترسی از چیزی در آن زمان نداشته اید ، زیرا کنجکاوی شمارا مجبور میکرد به مکانهایی بروید که اکنون جرئت رفتن به آنجا را ندارید.
بااینحال ، با شروع دوران جوانی و بالا رفتن سن ، شما با یک لیست بیپایان از قوانین در مورد آنچه باید بگویید ، چگونه باید باشید و آنچه باید انجام دهید آشنا شدید. اینها احتمالاً منجر به ایجاد باورهای محدودکننده و حتی عدم درک کامل پتانسیل شما شدند.
درحالیکه مجبورید طبق برخی قوانین زندگی کنید ، مهم این است جلوی زندگی کامل خود را نگیرید.اگر احساس میکنید میخواهید به ارتفاعات و قلههای بیشتری بروید اما درراه خود متوقف شده اید ، پس به خواندن ادامه دهید. این مقاله بررسی خواهد کرد که چگونه باورهای محدودکننده به وجود می آیند و از کجا سرچشمه می گیرند .
چگونه باورهای محدودکننده به وجود میآیند؟
باورهای محدودکننده چیست؟
اعتقاد محدودکننده حالتی ذهنی ، اعتقادی یا باوری است که فکر میکنید درست است و شمارا بهنوعی محدود میکند. این باور محدودکننده میتواند در مورد شما ، تعاملات شما با افراد دیگر ، یا با جهان و نحوه عملکرد آن باشد.
باورهای محدودکننده میتواند تأثیرات منفی زیادی بر شما بگذارد. آنها میتوانند شمارا از انتخاب خوب ، استفاده از فرصتهای جدید یا دستیابی به پتانسیل شما بازدارند. درنهایت ، باورهای محدودکننده میتواند شمارا در یک وضعیت ذهنی منفی قرار دهد و شمارا از زندگی واقعی که آرزو میکنید ، بازدارد.
دلایل محدود کردن ما با باورها
حالا که فهمیدیم باورهای محدودکننده چیست ، آیا میدانید چه عواملی باعث ایجاد این باورهای محدودکننده میشوند؟ باورهای محدودکننده از کجا آمدهاند و چه تأثیری بر انتخاب شما در زندگی دارند؟برخی استدلال میکنند که مردم از داشتن ذهنیت آزاد برخوردار نیستند ، زیرا تعصبات ذاتی ما باعث میشود که فقط اطلاعات مثبت و موافق را بشنویم.
بااینحال ، موارد دیگری نیز وجود دارد که باعث به وجود آمدن باورهای محدودکننده جدا از تعصبات ذاتی و ناتوانی در ذهن باز میشود. در زیر تعداد کمی را پیدا خواهید کرد که بهصورت ارثی به آنها دست پیداکرده باشید و متوجه می شوید که بسیاری از آن ها توسط عوامل دیگر به وجود آمده اند.
محدود کردن باورها از چیزهای مختلفی رخ میدهد که در زندگی شما اتفاق میافتد.بسیاری از باورهای محدودکننده در کودکی و زمانی ایجاد میشوند که شما همیشه قادر به پردازش اتفاقاتی که برای شما میافتد، نیستید.وقتی اتفاقی آسیبزا رخ میدهد ، احساسات ناشی از آن لحظه میتواند در روح و روان شما گیر کند. سپس مانند قرار گرفتن آهنگ روی ضبط شروع به پخش برای شما میشود و شمارا در همان مکان متوقف میکند.
هر انتخابی که در آن لحظه برای در امان ماندن داشته باشید ، هرچه بزرگتر میشوید بارها و بارها آن را بیشتر استفاده میکنید و بیشتر به آن توجه می کنید و اسیر آن می شوید و آن را بزرگتر میکنید.اگر به آنچه در دوران کودکی شما اتفاق افتاده است نپردازید ، ممکن است در سن ۵۰ سالگی خود اجازه دهید آنچه در کودکی اتفاق افتاده است ، هم اکنون انتخابهای مهم زندگی شمارا تعیین کند.
نقش عقاید خانوادگی در شکل گیری باورها
در بزرگسالی والدین شما احتمالاً اخلاق و ارزشهایی دارند که سعی در القای آن ها به شما دارند و می خواهند شما نیز آن ها را اجرا کنید. این موارد غالباً از باورهای خانوادگی و عقاید خانوادگی آنها در مورد وضعیت شما و دنیا اطراف ناشی میشود. این موارد میتواند از قبیل مسیرهای شغلی شما ، نحوه رفتار و نحوه تعامل با دیگران باشد.
درنهایت میتوانید باورهای محدودکننده خود را بر اساس اعتقاداتی که در شما ایجاد شده است ، شکل دهید. بهعنوانمثال ممکن است والدین شما این باور را تقویت کنند که اقتدار آن ها هرگز نباید به چالش کشیده شود، درنتیجه ، ممکن است شما اعتقاد داشته باشید که رفتار ناعادلانه افراد دارای اقتدار، چیزی است که باید در مقابل اعتراض پذیرفته شود. حتی ممکن است نتوانید این رفتار را تشخیص دهید.
سیستم اعتقادی خانواده شما نقش مهمی در نحوه مشاهده و تعامل شما با جهان دارد. سیلویا لافایر ، مربی خانواده و یک درمانگر است که تبدیل به یک مشاور و متخصص خبره شده است ، او در کتاب خود “این کار را نکن” می گوید: شکستن الگوهای خانوادگی که موفقیت را محدود میکنند ،باورهایی هستند که سیستم اعتقاد خانواده شما بر نگاه و تعامل با جهان دارد. این موضوع باعث می شود ما همیشه اقدامات خود را مطابق با خواستههای واقعی یک وضعیت خاص تنظیم نکنیم.
تاریخ عبارت است از تکرار
در عوض ، ما به روشهای قدیمی پاسخگویی که ازنظر عاطفی بار منفی زیادی دارند و گاهی اوقات به طرز وحشتناکی ضد تولید هستند ، بازمیگردیم. با اتخاذ رفتاری که برای اولین بار در خانوادههایمان روبرو شدهایم ، همان کار را بارها و بارها انجام میدهیم . حتی اگر این باعث مرگ ما شود ما همچنان زندانی گذشته خود هستیم. سیستم خانوادگی که در آن بزرگشدهایم ، خوب یا بد ، قدرتمندانه آنچه را درباره زندگی و نحوه تعامل ما با جهان باور داریم شکل میدهد.
سیستم اعتقاد خانواده شما بر نگاه و تعامل با جهان تأثیر میگذارد. در سیستم خانواده شما انتظاراتی در مورد اینکه چه کسی باید باشید و نقشی که باید بر عهده داشته باشید وجود دارد.شاید همیشه انتظار داشته باشید که از سایر اعضای خانواده خود مراقبت کنید.شاید والدین شما همیشه گفته باشند یا نشان دهند که برجسته بودن راه درست و ایمنی نیست.
اگر به آنها نپردازید ، انتظاراتی که باید داشته باشید میتواند طرز تفکر شمارا در مورد خانواده ، و حتی خانوادههای دیگر را ، شکل دهد.این باورها و انتظارات خانوادگی میتواند بر طرز فکر شما در مورد پول ، روابط ، کار ، میزان خوشبختی شما تأثیر بگذارد . این باورهای محدودکننده به شما می گویند لیاقت داشتن یک چیز رادارید و لیاقت داشتن موارد دیگر را ندارید.
نقش تحصیلات در شکل گیری باورهای محدودکننده
آموزش نیز در شکلگیری باورهای محدودکننده نقش اساسی دارد. ممکن است از خانواده ، معلمان یا دوستان و یا رسانه ها چیزی یاد بگیرید ، همه آنها در آنچه شما بهعنوان حقیقت تصویب میکنید تأثیر دارند. این بدان دلیل است که آنها هم در موقعیت اقتدار قرار دارند و هم دائماً در مورد نحوه کار دنیا اطلاعات ، عقاید و باورهایی را به اشتراک میگذارند.
وقتی از شخصیتهای مقتدر یاد میگیرید که به آنها احترام میگذارید ، تمایل بیشتری دارید که نتیجه بگیرید چیزهایی که آنها به شما میگویند درست است.
نقش تجربیات در شکل گیری باورهای محدودکننده
وقتی در زندگی تصمیم میگیرید یا تجربههایی دارید ، معمولاً بعد ازآن نتیجهگیری میکنید. اگر بهعنوانمثال عاشق شوید و این عشق به شکست منجر شود ، ممکن است نتیجه بگیرید که عشق همیشه با درد پایان مییابد.این نوع تجربههای منفی ، بهویژه ، میتوانند باورهای محدودکننده شمارا بهشدت شکل دهند. لازم به یادآوری است که نتیجهگیری شما پس از اتفاق افتادن از تجربههای بد فقط بهطور موقت معتبر است.
اگر در دوران بزرگسالی در مدرسه تلاش میکردید ، شاید احساس هوشمندی یا شایستگی موفقیت نکردید.تجربیات ما در طول سال ها به مقدار بسیار زیادی روی هم انباشته شده است. آنها ما را از قدم نهادن درراه قدرتمندتر شدن خود بازداشتند تا اینکه ما باورهای محدودکننده ایجادشده توسط آن تجربه کودکی را شناختیم.
نقش رسانه ها در شکل گیری باورهای محدودکننده
همه ما از کودکی به تماشای تلوزیون پرداخته ایم و خود را با آن ها حتی در بزرگسالی، سرگرم می کنیم.نکته بسیار جالبی که در این موضوع وجود دارد این است که به دلیل اینکه مغز ما تصاویر،آهنگ ها و رنگ ها را بسیار دوست دارد سریعتر اطلاعات را پردازش و باور می کند. همین امر باعث شده است که این رسانه ها بتوانند به راحتی باورها و عقاید خود را به مردم تحمیل کنند . این موضوع باورهای خاص آن رسانه را در ذهن بیننده شکل می دهد.
چگونه باورهای محدودکننده خود را شناسایی کنیم
بنابراین ، چگونه باورهای محدودکننده را شناسایی میکنید؟ به روشهای مختلفی میتوانید این کار را انجام دهید و بیشتر آنها نیاز به تأملات شخصی دارند.با توجه به اینکه ممکن است بهراحتی قابلشناسایی نباشند ، در اینجا چند روش وجود دارد که میتوانید سعی کنید آنها را کشف کنید و از آنها آگاهی پیدا کنید.
۱. باورهای خود را شناسایی و یادداشت کنید
برای شناسایی باورهایی که شمارا محدود میکنند ، با نوشتن باورهای عمومی خود شروع کنید.
عقاید مربوط به هر چیزی را که بهشدت احساس میکنید و در زندگی روزمره شما تأثیر میگذارد بنویسید. آنها را در دستههای مختلف مانند امور مالی ، خانواده ، روابط یا بهداشت گروهبندی کنید.هنگامیکه این کار را انجام دادید ، بررسی کنید که کدامیک به رشد شما کمک میکنند و کدام موارد میتواند شمارا محدود کند.
۲. رفتار خود را ارزیابی کنید
رویکرد دیگری که میتوانید برای شناسایی باورهای محدودکننده در نظر بگیرید، ارزیابی رفتار شماست.به سناریوهایی فکر کنید که در آنها از راههای منفی یا سمی عمل کردهاید و به همین دلیل باید در مورد آن ها فکر کنید. اگر به رفتارهای سمی خود دقت کنید ، میتوانید دریابید که دلیل اصلی آن باورهای محدودکننده است.
بهعنوانمثال ، اگر با صحبت کردن در مورد شخصی که شمارا آزردهخاطر کرده باشد، مشکلدارید ، ممکن است این باور محدود کننده را داشته باشید که درگیری بد است. این بهنوبه خود میتواند شمارا از داشتن روابط واقعاً صمیمی بازدارد زیرا شما قادر به گفتن عقیده خود و رویارویی سالم با افراد دیگر نیستید.
۳. مناطقی را که احساس میکنید چالش دارید ، یادداشت کنید
اگر متوجه شدهاید که درزمینه های خاصی از زندگی خود با چالش های مکرر روبرو هستید ، این موضوع میتواند نشاندهنده باورهای محدودکننده باشد که ذهن شما را مدیریت می کند.شاید به نظر نرسد که درگیر شغل پردرآمد باشید ، یا هرگز در مورد عشق شانس ندارید. این چالشها ممکن است بهسادگی محصول جانبی باورهای اشتباهی باشند که شما بهعنوان حقیقت پذیرفتهاید.
هنگامیکه هر چالشی را که یادداشت میکنید، مرور کنید و یادداشت کنید که کدامیک از اعتقادات شما مربوط به آن چالش است. بنابراین ، اگر همیشه در تلاش برای به دست آوردن پول کافی هستید ، نظر خود را در مورد پول و میزان دسترسی به آن را کشف کنید.
نکته مثبت در مورد باورهای محدودکننده این است که شما قدرت تغییر در هر زمان رادارید. این بدان معنا نیست که انجام این کار، روندی آسان خواهد بود ، اما تعهد و سطح بالاتری از خودآگاهی میتواند آن را امکانپذیر کند.
محیط خود را سازماندهی کنید
باور کنید یا نکنید ، محیط شما میتواند بر اعتقادات و بارهای شما تأثیر بگذارد و به شکل گیری باورهای محدودکننده کمک کند. داشتن یک محیط منظم و گسترده میتواند سلامت روان شمارا بهبود بخشد و تفکر مثبت را تشویق کند. وقتی محیط شما مرتب است ، به شما فکر باز میدهد و شفافیت بیشتری به دست میآورید. برای ایجاد یک محیط بهتر ، از شر هرگونه شلوغی و آشفتهای که در خانه دارید خلاص شوید. حتی میتوانید برای بهبود جریان ، تا حد طراحی مجدد فضای خانه خود پیش بروید.
حتی ممکن است استفاده از روش های فنگ شویی را نیز در نظر داشته باشید. پیشفرض اصلی این است که جریان انرژی را با قرار دادن اشیا به روش خاصی هدایت کنید.اینیک روش خوب برای حفظ انرژی مثبت در خانه شما و خلاص شدن از شر افکار و چیزهای منفی است که باورهای شما را به وجود می آورد. امیدوارم که این روی ذهنیت شما تأثیر بگذارد و به شما کمک کند تا روی افکار و باورهای مثبت تمرکز کنید و باورهای مثبت را شکل دهید.
بودن را امتحان کنید
پذیرش بودن میتواند به شما کمک کند از شر باورهای نادرستی که مانع شما میشوند خلاص شوید. اصول وضوح ، صداقت و جدا شدن از افکار منفی است. بهعنوانمثال ، اگر متوجه شدید که به شلوغ کردن کمد لباس خود با وسایل لباس جدید اعتیاد دارید ، این میتواند به دلیل باورهای محدودکننده در مورد شکل ظاهری شما باشد. یک مثال از چنین اعتقادی این است: “من جذاب نیستم مگر اینکه آخرین مد لباس را بپوشم.”
زمانی که منبع آن را فهمیدید کجاست و فهمیدید این باور چگونه شکل گرفته است و متوجه شدید که منشاءاین موضوع در مورد طرز فکر شما و مقاومت در برابر فشار همسالان است ، این موضوع میتواند به شما کمک کند عقاید محدودکننده را برعکس کرده و از یک سبک زندگی معنادارتر استفاده کنید.
بیشتر در زمینه باورهای محدودکننده کاوش کنید
همان طور که قبلاً هم ذکر شد ، باورهای محدودکننده میتواند نتیجه بسته بودن ذهن باشد. برای کمک به باز کردن ذهن خود ، یاد بگیرید که کنجکاوی شمارا راهنمایی کند. وقتی تسلیم کنجکاوی میشوید ، بهاحتمالزیاد دنیای اطراف خود را کاوش میکنید و از منطقه راحتی خود خارج میشوید. کاری که این موضوع میتواند انجام دهد این است که به گسترش ذهن شما کمک می کند تا عقاید خود را به چالش بکشید.
راه های مختلفی را امتحان کنید
کنجکاوی همچنین فرصتی را برای شما ایجاد میکند تا با باورهای دیگران آشنا شوید و ایده های جدید را مشاهده کنید. برخی از راههای کاوش میتواند مکالمه با افرادی باشد که زمینه های متفاوتی نسبت به شما دارند. سفر یکی دیگر از روش های مؤثر برای امتحان است که به شما فرصتی میدهد تا بافرهنگها و شیوه های مختلف زندگی، درگیر شوید.
این راهنما هر آنچه را که برای غلبه بر باورهای محدود باید بدانید به شما میگوید. باورهای محدودکننده شما را از رسیدن به مهمترین پتانسیل خود بازمیدارد. باورهای محدودکننده مانع آنچه فکر میکنید برای خودتان امکانپذیر است میشوند و شما را از داشتن شادترین و کاملترین لحظات در زندگی بازمیدارد.
چیزهای شگفتانگیزی وجود دارد که میخواهد در زندگی به شما نشان داده شود ، اما وقتی اعتقادات محدودکنندهای دارید ، آن چیزها برای نشان دادن خود تلاش زیادی میکنند زیرا اغلب به دلایل مختلف به آنها اجازه نمیدهید تا رشد کنند.
دامنه دید خود را گسترش دهید
اعتقادات محدودکننده شما هرچه باشد ، دامنه دیدگاه شما در جهان را محدود میکند.باورهای محدودکننده شمارا از دیدن آنچه در دنیا وجود دارد بازمیدارد.به چگونگی نگاه کردن خود به جهان بهصورت نکته به نکته توجه کنید.دامنه محدود است و شما نمیتوانید همه آنچه را که باید مشاهده کنید، ببینید.
اگر بخواهید از طریق سوراخ یک لوله خودکار به زندگی نگاه کنید ، چه مدت از زندگی را از دست میدهید؟باورهای محدود مانند آن سوراخ خودکار عمل میکنند.باورهای محدودکننده شمارا از دیدن آنچه برای خودتان امکانپذیر است بازمیدارد.شاید شغل رؤیایی خود را ببینید و فکر کنید ، “من بهاندازه کافی توانایی آن را ندارم و برای آن واجد شرایط نیستم” ، بنابراین حتی درخواستی هم برای به دست آوردن آن نمیکنید.
شاید شما اجازه دادهاید که جامعه شمارا فریب دهد که ازنظر مدیریت مالی بد هستید ، بنابراین حتی نمیتوانید پول خود را مدیریت کنید.شاید در یک رابطه صدمهدیدهاید ، بنابراین بهجای اینکه دوباره امتحان کنید ، با خود میگویید ، “ارزش آن را ندارد” پس آن را رها می کنید.
به باورهای محدودکننده اجازه ندهید که قدرت شما را بگیرند.
باورهای محدودکننده همچنین میتواند شمارا از اقدام برای معتبرتر و قدرتمند بودن خویشتن بازدارد. اعتقادات محدودکننده شما همچنین میتواند منجر به آنچه مانند کوری است شود. تغییر به سمت ندیدن، شمارا از دیدن آنچه با واقعیت فعلی شما مغایرت دارد (واقعیت ایجادشده توسط آن باورهای محدودکننده مزاحم) بازمیدارد.
اگر شریکی داشتید که به شما خیانت کرده یا به اعتماد شما خیانت کرده است ، شاید فکر کردهاید که نمیتوانید به یک رابطه اعتماد کنید زیرا فقط صدمه خواهید دید.اگر تجربه بدی با یک بانک یا مشاور مالی داشتهاید ، شاید تصمیم بگیرید که نمیتوانید به آنها اعتماد کنید.
نحوه شکل گیری باورهای محدودکننده ممکن است از طریق خانواده ، دوستان، مدرسه ،رسانه ها و تجربیات ما به وجود آمده باشند که زندگی ما را تحت تأثیر قرار می دهند.
به نظر شما از چه راه های دیگری باورهای محدودکننده به وجود می آیند؟
انواع باورهای محدودکننده
در اواخر دوره قرونوسطایی ، حدود قرن ۱۵ تا ۱۷ ، یک اختلال روانپزشکی عجیبوغریب اروپا را فراگرفت. بسیاری از مردم اعتقاد داشتند که جنس بدن آنها شیشه است و احتمالاً با کوچکترین تماس یا کوچکترین ضربه مانند شیشه خرد میشوند. بعداً این اتفاق توهم شیشه “The Glass Delusion” نامگذاری شد و در مجله پژوهشی تاریخ روانشناسی ثبت گردید.
شیشهی خردشده
چنین اعتقادی به این معنا بود که افراد تمام تلاش خود را میکردند تا عادتهای زندگی خود را تغییر دهند ، رفتارهای خود را تنظیم کنند و حتی از تماس با انسان های دیگر اجتناب کنند تا متلاشی نشوند.
بهعنوانمثال ، یک گزارش پزشکی در سال ۱۵۶۱ یک بیمار را توصیف میکند که “اگر فردی دچار این بیماری بود ، میترسید موقع نشستن پاهایش بشکند پس یه همین خاطر همیشه سرپا میایستاد یا اگر مجبور بود بنشیند یک بالشت به همراه داشت که روی آن مینشست تا مبادا بشکند. پادشاه فرانسوی ، شاه چارلز ششم نیز دچار این مشکل شد او حاضر نشد کسی او را لمس کند .او برای محافظت از خود در برابر “خرد شدن” لباس تقویتشده می پوشید!
انسان شیشه نیست
احتمالاً بسیاری از شما این عقیده شیشه را احمقانه میدانید زیرا میدانیم انسان شیشه نیست. از این گذشته ، ما هرروز با افراد در ارتباط هستیم . ما مسواک می زنیم ، فرزندان خود را به آغوش می گیریم، اما نمیبینیم کسی تکهتکه شود! احمقانه به نظر میرسد که مردم زندگی خود را براثر چنین ترس غیرمنطقی تغییر دهند ، درست است؟
بااینحال ، این باور در آن زمان برای مردم اروپا بسیار واقعی بود. درحالیکه میدانیم اعتقاد شیشهای امروزه نادرست است ، آیا فکر کردهاید که شما نیز عقایدی دروغین و محدودکننده در وجود خود دارید که شمارا از داشتن یک زندگی عالی بازمیدارد؟
این جملات بهظاهر خیرخواهانه را که روزانه میگوییم نوعی از باورهای محدودکننده هستند :
“من نمیتوانم حقیقت را بگویم زیرا ممکن است مورد قضاوت قرار بگیرم …”
“نمیخواهم به این شخص نزدیک شوم تا مبادا قلبم شکسته شود …”
“نمیتوانم به مردم اعتماد کنم زیرا قبلاً به من خیانت شدهاند …”
“متاسفانه نمیتوانم رؤیاهایم را دنبال کنم ، زیرا نمیدانم اگر شکست بخورم چه میکنم …”
علت باورها
اینها اعتقاداتی است که ما معتقدیم “علت” خاصی برای ایجاد این باور وجود دارد. انواع باورهای محدودکننده معمولاً با دلایلی که با کلمه “چون ” شروع می شوند خود را نشان می دهند. شما ممکن است یک دلیل قانع کننده بیاورید:
“این درست است زیرا …”
بهطور مثال :
به دلیل لکنت زبان (یا خجالتی بودن) نمیتوانم هیچ سخنرانی را در جمع انجام دهم.
هرگز در یک تجارت موفق نخواهم شد زیرا پدر و مادرم موفق نبودند.
اکنون هرگز نمیتوانم یک تجارت را شروع کنم زیرا اوضاع اقتصادی بد است.
بسیاری از مردم در مورد ثروت و سقفی که میتوانند به آن برسند این ایده رادارند. برخی از انواع باورهای محدود کننده رایج پیرامون ثروت عبارتاند از:
هرگز نمیتوانم ثروتمند شوم زیرا نمیدانم چگونه اینهمه پول داشته باشم.
من نمیتوانم ثروتمند باشم زیرا لیاقت آن را ندارم و به اندازه کافی تلاش نکرده ام.
تنها تفاوت بین ما و اروپاییان قرونوسطایی این است که اعتقاد آنها در ارتباط با تماس فیزیکی است ، درحالیکه اعتقادات ما در اطراف احساسات ، روابط و اهداف ما است. در اعماق وجود خود ، ما میترسیم که یکبار احساساتمان آسیب ببیند ، یکبار دچار شکست شویم ،یکبار قلبمان بشکند یا یکبار با یک عقبگرد مواجه شویم و…
انواع باورهای محدودکننده از عقاید شیشهای اروپایی قرونوسطایی کمتر نیستند که ما را از داشتن بهترین زندگی و شادی در زندگی محروم میکنند. در ادامه به انوع باورهای محدودکننده اشاره میکنیم که میتوانید آنها را تشخیص دهید و از بین ببرید:
۱.باورهای محدودکننده قضاوتی
“من نمیتوانم خود واقعی خودم باشم یا اینکه مورد قضاوت قرار بگیرم.”
برخی از ما ممکن است افراد موفق و سخنرانان موفق را در تلویزیون ،شبکههای اجتماعی دنبال کنیم زیرا میتوانیم از آنها الهام بگیریم و مسائلی را یاد بگیریم که به ما کمک میکند زندگی خوبی را به دست آوریم. شاید متوجه شده باشید که مهم نیست که شخص چقدر الهامبخش است ، همیشه بدخواهانی پیدا میشوند که سعی میکنند او را خرد کنند.
یک مثال واقعی
به طور مثال آقای سهیل سنگر زاده که به تازگی معروف شده است را در نظر بگیرید. درحالیکه او مشغول انگیز دادن و اشاعه حس مثبت است مورد تمسخر و انتقاد بسیاری از افراد قرار دارد درصورتیکه او طرفداران بسیار زیادی هم دارد.
بسیاری لحن او را مسخره می کنند،برخی ظاهر او را مورد انتقاد قرار می دهند ،برخی او را شیاد و کلاهبردار میدانند در صورتی که او به عنوان یک انسان مثبت در حال خوب کردن حال فارسی زبانان و کمک به افراد افسرده و ناامید جامعه است.
بنابراین ، برخی از ما هر زمان این نظرات را میخوانیم ، فکر میکنیم ، ما خیلی خوشحالیم که آقای سنگر زاده را مانند بقیه نمیکوبیم و مورد انتقاد قرار نمیدهیم. زیرا اگر اینقدر حال خوب به دیگران نمیداد ، هرگز این همه موفقیت به دست نمیآورد. افرادی مانند او همچنین در دنیا کار خوب و مثبت زیادی انجام میدهند و در مقابل افرادی وجود دارند که بهجای اینکه حال مردمم را خوب کنند بدتر باعث رنج و عذاب دیگران میشوند! ”
مردم همیشه شما را قضاوت میکنند
دیدن چنین نظراتی به ما کمک میکند تا بفهمیم که مردم هر طوری هم که باشند از نظر شخصیتی همیشه دیگران را قضاوت میکنند. شما هرگز نمیتوانید همه را راضی کنید زیرا همه متفاوت هستند. ازآنجاییکه همه متفاوت هستند ، چرا سعی در جلب رضایت مردمداریم؟ بهتر است خودتان باشید و خود واقعی خود را دوست داشته باشید! باورهای محدود کننده را کنار بزنید . شما هرگز نمیتوانید همه را راضی کنید و مطمئناً باید خودتان را راضی کنید تا زندگی رضایت بخشی داشته باشید.
بهجای این باورهای محدود کننده، باورهای زیر را بپذیرید:
“این وظیفه من نیست که از زندگی مردم لذت ببرم.”
“خودت باش. هرگز کسی مثل تو وجود نخواهد داشت. ”
۲.باورهای محدودکننده عاشقانه
یکی دیگر از انواع باورهای محدودکننده این است که فرد می گوید: “من نمیتوانم عاشق شوم وگرنه قلبم میشکند”
ممکن است هرکدام از ما این باور را ناخودآگاه خود داشته باشیم. در حالی که ما در جوانی برای برقراری رابطه آزاد بودیم و هستیم، ناخودآگاه از دوست داشتن میترسیم زیرا نمیخواهیم طرد شویم و قلبمان بشکند. بنابراین اگرچه ما بهصورت شفاهی میگوییم که میخواهیم رابطه داشته باشم ، اما هرگز قلبمان را به روی دیگران باز نمیکنیم.
چنین اعتقادی مانع از یافتن عشق ایده آل ما میشود. علیرغم داشتن چنین اعتقادی ، ممکن است ما بههرحال هنوز هم داشتن یک قلب شکسته را تجربه کرده باشیم .ممکن است این اتفاق زمانی افتاده باشد که ما ۱۸ ساله بودیم و بار دیگر در ۲۵ سالگی این اتفاق افتاده است . درحالیکه این حالت دردناک بود ، اما آنها باعث قوت و خردمندی ما میشدند. از آن حوادث ، ما بیشتر در مورد خود و چگونگی جلب عشق واقعی و درنهایت یافتن همسر ایده آل خود یاد گرفتیم.
حالا اگر خودمان را تعطیل میکردیم و رابطه ای ایجاد نمی کردیم، هرگز با همسر خود ازدواج نمی کردیم و هرکدام از ما هم عشق زندگی خود را پیدا نمیکردیم. زمانی این موضوع بزرگترین حسرت ما بود با این تفاوت که به خاطر این موضوع متأسف بودیم زیرا حتی نمیدانستیم چه چیزی را ازدستدادهایم!
آسیب را بپذیر
برای یافتن عشق واقعی ، باید خود را در میان گود قرار دهید و به خود اجازه دهید آسیبپذیر باشید. اگرچه ممکن است در این روند صدمه ببینید ، این بخشی از سفرهای عاشقانه است. بدانید که بدون ایجاد آسیبپذیری امکان ایجاد یک ارتباط واقعی وجود ندارد. اجتناب از عشق به دلیل ترس از آسیبدیدگی فقط منجر به یک زندگی مبتنی بر ترس و بیمحبت میشود که با بزرگتر شدن ما ،وجود ما پر میشد از عباراتی مانند: “چه میشد ، پشیمان میشود ، و” کاش زندگی میکردم “.
بهجای آن ها می توانید باورهای زیر را بپذیرید:
“من آزادانه دوست دارم ، زیرا این بخشی از انسان بودن است.”
“با باز کردن قلبم است که عشق درستی را به زندگی خود جذب میکنم.”
“دلشکستگیها به من کمک میکند تا بیشتر در مورد خودم و عشق یاد بگیرم. آنها مرا به سمت جذب شخص مناسب در زندگی سوق می دهند. ”
۳.باورهای محدودکننده در مورد خواستن
یکی دیگر از انواع باورهای محدودکننده این است که شخص می گوید: “من نمیتوانم آنچه را دوست دارم بخواهم یا به دست بیاورم زیرا ممکن است طرد شوم.”
دوستی تعریف میکرد که: یادم میآید که در اولین سال کاری خود شروع به سخنرانی کردم. برای اطلاعرسانی در مورد خدماتم ، با سازمانهای مختلف تماس گرفتم و خواسته ها و نظراتم را مطرح کردم. من برای تماس با آنها ، ایمیل ارسال میکردم ، و حتی گاهی برای امتحان شانس خود ،زمان کوتاهی را برای پیگیری به آن اداره یا سازمان میرفتم! تعداد سازمانهایی که با آنها تماس گرفتم از دستم خارجشده است ، اما تعداد آنها بسیار زیاد بود. من حداقل به ۷۰ سازمان و شرکت و موسسه سر زدم.
اکثر آنها هرگز پاسخی ندادند. آنهایی که من به آنها تماس میگرفتم مرا نادیده میگرفتن و به من میگفتند “بهجای تماس رزومه برای آنها ارسال کنم” تا ما بررسی کنیم و به شما خبر دهیم .
مترادف حرف آنها این بود که “متأسفم که علاقهای به این موضوع ندارم ، و من فقط از شما میخواهم رزومه بفرستید تا بتوانم جلوی شما از شما اشکالاتی را بگیرید. من ” برای هر تلاش درزمینهٔ ارتباط ، با ۹۵٪ احتمال جواب رد شنیدن مواجه شدم که یا از طریق عدم پاسخ یا رد صریح به من گفته میشد.
از طرد شدن نترس
خوب است که من هرگز نگذاشتم این جواب های منفی، من را متوقف کند زیرا من درنهایت یک قرارداد آموزشی طولانیمدت را با یک پرتال حرفهای بسیار معتبر بستم. چطور؟ از طریق ارسال یک رزومه که فکر می کردم پاسخی برای من نخواهد داشت ، اما بههرحال من آن را ارسال کردم. من برای ۱۸ ماه آینده شریک آموزشی انحصاری آنها شدم و در سال ۱۳۹۰ قرارداد را به پایان رساندم زیرا میخواستم به توسعه آنلاین کار خود بپردازم.
در زندگی ، مردم همیشه با طرد شدن مواجه میشوند. بهجای اجتناب از طرد شدن ، یادگیری آن را مدیریت کنید. رد کردن صرفاً روندی است که به شما اجازه میدهد تا در جهت غلطی فشار بیاورید تا بتوانید استراتژی خود را تنظیم کرده و در مسیر درست حرکت کنید. پرهیز از پاسخ به پرسش ها باعث می شود، فقط فرصتهای دستیابی به خواسته خود را از دست بدهید. جهان میخواهد آنچه را که میخواهید به شما بدهد فرصتی برای آن ایجاد کنید. :
بهجای این باورها را بپذیرید:
“رد شدن بخشی از زندگی است. هر “نه” من را به “بله” نزدیکتر میکند. ”
“برای دریافت باید ابتدا درخواست کنم.”
۴. باورهای محدودکننده در اعتمادکردن
یکی دیگر از انواع باور محدود کننده در اعتماد کردن است که فرد می گوید: “من نمیتوانم به مردم اعتماد کنم مبادا آنها به اعتماد من خیانت کنند.”
ممکن است هنگامیکه به مدرسه ابتدایی میرفتیم ، متوجه شده باشیم که بهترین دوست آن زمان ما در تمام مدت با دیگر بچه ها در مورد ما صحبت میکرد . در آن زمان ما به عناوان یک کودک یا نوجوان ده دوازدهساله احساس حقارت پیدا کردیم و این احساس بدتر را در مورد خودمان ایجاد کردیم.
برای برخی از ما حتی این تجربه باعث شد متوجه شویم که این موضوع از ما محافظت میکند. پس شروع به رشد شخصی خود کردیم. این موضوع باعث شد که به خود کمک کنیم ارتباطات معنیداری برقرار کنیم. اگرچه این موضوع ممکن بود از آسیب دیدن ما جلوگیری کند ، اما ایجاد دوستیهای عمیق را نیز محدود نمود.
به همین دلیل است که ما نباید اعتمادبهنفس مردم را حفظ کنیم. هر وقت با شخص جدیدی آشنا میشویم ، همیشه به آنها اعتماد کامل داشته باشید مگر اینکه شخص اعتماد را نقض کند. بهاینترتیب است که میتوانیم دوستان بسیار خوبی پیدا کنیم و ارتباطات شگفتانگیزی برقرار کنیم.
خیانت هرگز احساس خوبی ندارد اما این بدان معنا نیست که باید خود را از دیگران دور کنید. فقط وجود چند تخممرغ بد به این معنی نیست که هرگز نباید به دیگران اعتماد کنید. با این کار شما خود را از ملاقات با افراد شگفتانگیز بازمیدارید و باعث میشوید که شما دائماً در ترس زندگی کنید.
بنابراین ، در مورد نحوه برخورد با افراد سمی ، آزادانه اعتماد کنید. درحالیکه ذهن خود را برای پذیرش افراد جدید در زندگی خود باز میکنید ارتباطات خود را با افراد بد قطع کنید.
بهجای این باورها را بپذیرید:
“همه مستحق اعتماد من هستند ، مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.”
“بدون اعتماد ، من نمیتوانم باکسی رابطه معنیداری برقرار کنم.”
۵.باورهای محدودکننده در دنبال کردن رؤیا
یکی دیگر از انواع باورهای محدودکننده مربوط به دنبال کردن رؤیاها است که فرد در این رابطه می گوید: “من نمیتوانم رؤیاهایم را دنبال کنم ، زیرا ممکن است شکست بخورم.”
قبل از شروع تعقیب رؤیاهای خود ، لحظههایی کوتاهی وجود دارد که نگران شکست میشویم. اگر شکست بخورم چه اتاقی میافتد؟ فکر کردن به این موضوع عذاب آور است. آیا من یک شکستخورده ، یک بازنده ، یکچیز خوب و بیهوده تلقی خواهم شد؟
طولی نمیکشد که میفهمیم ترس ما بیهوده است. اولاً ، با استراتژی مناسب ، برنامهریزی و اقدام مناسب ، هیچ دلیلی برای شکست وجود ندارد. ثانیاً ، حتی اگر بخواهیم “شکست بخوریم، ما همیشه میتوانیم به دنیای شرکتها برگردیم ، پسانداز بیشتری به دست آوریم و بعد از یک یا دو سال دوباره به دنبال آرزوهای خود برویم. ما فقط میتوانیم این کار را بارها و بارها انجام دهیم تا زمانی که موفق شویم.
شکست در دنیای امروز بیشازحد ستایششده است. مردم دائماً شکست میخورند . نیازی نیست که از آنیک اتفاق خیلی بزرگ درست کنید. آنچه مهمتر است اقداماتی است که شما هنگامی که اوضاع مطابق میل شما پیش نمی رود ،انجام می دهید. چگونه میتوانید از شکستهای خود درس بگیرید؟ چگونه میتوانید شکستهای خود را به موفقیت تبدیل کنید؟ اینها سؤالاتی است که میتوانید هنگام تعقیب رؤیاهایتان از خود بپرسید.
بهجای این باورها را بپذیرید:
“رؤیاهای من برای این است که من آن ها را به دست آورم.”
“هرچه تصور میکنم ، میتوانم به آن دستیابم. این به من بستگی دارد که قدمهایی را برای تحقق امور بردارم. ”
۶. باورهای محدودکننده در تلاش برای موفقیت و کسب ثروت
ششمین نوع از انواع باورهای محدودکننده مربوط به تلاش است که فرد می گوید: “من نیازی به موفقیت ندارم بنابراین برای موفقیت تلاش نمیکنم.”
گاهی اوقات ممکن است نوعی از این اعتقاد در وجود هر یک از ما وجود داشته باشد، از جمله “من برای داشتن زندگی عالی به پول زیادی احتیاج ندارم ، بنابراین من برای ثروت تلاش نمیکنم” ، و ما برای از بین بردن این باور مجبوریم خودمان را تصحیح کنیم تا این اتفاق بیفتد.
خطری که به همراه این اعتقاد وجود دارد این است که این توجیه فکری ، منطقی ، حتی قانعکننده را در مورد اینکه چرا نباید موفق باشید (یا چرا فعلاً موفق نیستید) ایجاد میکند ، درحالیکه درواقع موفقیت شما در کارتهای بازی شما وجود دارد. ثروت ، وفور ، یا هر آنچه میخواهید باشید در ذهن شما وجود دارد. باور کنید یا نکنید ، تنها شخصی که میتواند این دام را بشکند ، خود شما هستید زیرا منیّت راههای نامحدودی را برای توجیه حالت وجودی خود پیدا میکند.
باورهای محدودکننده را بشکن
شکستن چنین باورهای محدودکنندهای دقیقاً همان چیزی هست که ما برای کسب درآمد باید یاد بگیریم. ما باید بیاموزیم که باورهای محدودکننده پول خود را شناسایی کنیم زیرا ما برای موفقیت در اهداف مالی خود به اعتقادات مالی خوبی نیاز داریم. درحالیکه اکثر مردم فکر میکنند ، “چرا باید ثروتمند باشیم؟” و یا می گویند “من نمیدانم که آیا میتوانم ثروتمند باشم”، باید از خود بپرسیم “چرا ما نباید ثروتمند باشیم؟”
بعد از طرح این سؤال میفهمید که باور اولیه شما نسبت به پول منفی است درحالیکه نباید اینطور باشد. معلوم میشود زمانی که درحال بزرگ شدن هستید ، هرگز در اطراف افراد ثروتمند قرار نگرفتهاید ، بنابراین عقیده اصلی شما همیشه این بوده است که “چگونه من باید بدانم که آیا من قصد دارم ثروتمند شوم؟” یا خیر.
با پرسیدن این سؤال ، فکر کنید و به خود بگویید: “بله درست است ،چرا ما نباید ثروتمند باشیم؟ حتی اگر کسی در یک کشور فقیر متولد شود ، فرد همیشه میتواند راههایی برای کسب درآمد پیدا کند. ” پس شما میتوانید باورهای پول خود را به باورهای فراوانی تبدیل کنید.
هدف موفقیت است
برای رسیدن به موفقیت نیازی به دلیل ندارید زیرا هدف شما موفقیت است. اما اگر شما به موفقیت بالایی دست پیدا کنید ، صد میلیارد تومان پول داشته باشید و شناختهشده باشید ، چهکاری انجام میدهید؟ چگونه میتوانید این موفقیت ، پول و شهرت را به بالاترین نقطه برسانید؟ شاید این پاسخ، پاسخی باشد که شما برای تلاش در بالاترین توان خود به آن نیاز دارید.
بهجای آن می توانید این باورها را بپذیرید:
“من بهسادگی موفق میشوم.”
“با موفقیت ، من به منابع بیشتری برای دستیابی به عالیترین اهداف و رؤیاهایم می رسم و به عالیترین روش به بشریت کمک می کنم.
۷. باورهای محدودکننده در زمان رسیدن به رؤیاها
یکی دیگر از اوناع باورهای محدودکننده مربوط به زمانی است که فرد سن و زمان را بهانه رسیدن به رؤیا های خود می داند.
“خیلی زود است که آرزوهایم را دنبال کنم.”
سرهنگ کلمن سندرز ، بنیانگذار مرغ سوخاری کنتاکی (KFC) را همه میشناسند. آیا میدانید قبل از اینکه سندرز به یک پیرمرد بازنشسته مشهور در جهان تبدیل شود ، او در کلاس ششم ترک تحصیل کرد ، یک مزرعهدار ، یک مناقصه گر در ارتش ، یک آتشنشان ،راننده لوکوموتیو ، یک کارگر راهآهن ، یک وکیل مشتاق ، یک فروشنده بیمه ، یک کارآفرین ساخت کشتی و قایق ، یک فروشنده لاستیک ، یک متخصص زنان و زایمان آماتور ، یک نامزد سیاسی (ناموفق) ، متصدی پمپبنزین ، یک متصدی هتل و در آخر یک رستوران داشت؟
در سنین ۴۸ تا ۴۹ سالگی بود که سندرز با ۱۱ گیاه به همراه ادویهجات و ترشی جات “دستور اصلی” خود را برای مرغ سوخاری یا مرغ کنتاکی KFC نهایی کرد. در سن ۶۵ سالگی در سال ۱۹۵۵ ، ساندرز به سراسر ایالاتمتحده سفر کرد ، اواز یک رستوران به رستوران دیگر مراجعه میکرد ، در به خانه ها را میکوبید و برای صاحبان رستوران مرغ کنتاکی میپخت تا آنها را متقاعد کند که مرغ او را انتخاب کنند.
نتیجه این تلاش ها
تلاشهای او نتیجه داد زیرا تا سال ۱۹۶۳، ۶۰۰ رستوران مرغ کنتاکی به وجود آمد و این شرکت را به بزرگترین فست فود در ایالاتمتحده تبدیل کرد! در سال ۱۹۶۴ در سن ۷۴ سالگی ، سندرز این شرکت را به مبلغ ۲ میلیون دلار ( قیمت امروز آن حدود ۱۵ میلیون دلار) ، حقوق مادامالعمر و توافقنامه کنترل کیفیت و علامت تجاری شرکت به سرمایهگذاران فروخت. امروز ، KFC دارای ۱۸،۸۷۵ شعبه فروش در ۱۱۸ کشور و سرزمین است و پس از مکدونالد ، این دومین رستوران و فست فود بزرگ در جهان است.
شاید ما خیلی به مرغ کنتاکی KFC اهمیت ندهیم زیرا ناسالم است اما داستان سندرز هم الهامبخش است و هم پر از درس است. چیزهای زیادی میتوانیم از او بیاموزیم:
حتی در اواخر ۴۰ سالگی که اکثر مردم فقط آماده میشدند زندگی خود را پایان دهند ،سندرز مشغول تکمیل دستور مخفی خود برای مرغ بود.او به سن ۶۵ سالگی رسیده و در حال سفر به سراسر ایالاتمتحده و مشغول پیدا کردن مشتری برای مرغ مخصوص خود بود . او در این راه حتماً با انکارهای زیادی روبرو شده است، اما آیا او اجازه داد این جوابها مانع او شود؟ معلوم است که جواب منفی است .
ساندرز علی رغم اینکه در همه معاملات سرک کشیده بود و تقریباً قبل از ۴۰ سالگی در هیچچیزی موفق نبوده است (نسبت به استانداردهای جامعه) اجازه نداد که این امر باعث شود زندگی او خراب شود.
ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است
اگر اغلب میگویید که برای پیگیری رؤیاهای خود خیلی دیر است ، تشخیص دهید که در اینجا عامل اصلی محدودکننده سن نیست . باور شما به اینکه سن یک عامل محدودکننده است می تواند مانع بزرگی برای شما باشد. تعریف استاندارد جامعه را درجایی که فرد باید در یک مکان مشخص در یک سن خاص باشد ، فراموش کنید تا در رسیدن به رؤیاهای خود موفق شوید. مسیر زندگی شما بزرگتر از این آهنگهای از پیش تعریفشده است. مسیر زندگی خود را بسازید و آن را محقق کنید.
بهجای این باورها را بپذیرید:
“هرگز برای انجام هر کاری دیر نیست. مهمتر اینکه من الآن اقدام میکنم. ”
“سن فقط یک عدد است. سن فعلی من بازتاب تعداد سال های زندگی من است ، اما انعکاس قدرت نامحدود من نیست. ”
۸. باورهای محدودکننده در تفسیر کردن
یکی دیگر از انواع باورهای محدودکننده مربوط به تفسیر کردن است. ما بهعنوان یک انسان نمیدانیم چگونه باید باشیم. تنها کاری که ما میدانیم چگونه انجام دهیم این است که درباره هر چیزی فکر کنیم ، فکر کنیم ، فکر کنیم و آنرا معنا کنیم یا در اتفاقاتی که رخ میدهد معنی آن را پیدا کنیم.
آیا در خیابانی قدم زدهاید و کسی به گونه دیگری به شما نگاه میکند؟ آیا سعی کردید آن نگاه را برای خود معنی کنید؟ چرا او یکجور دیگر به من نگاه کرد؟معناهایی که ما برای این نوع باورها به کار میبریم ، رفتار ما را ایجاد میکنند.مثلاً:من یک زن هستم ، به این معنی که هرگز قادر به رهبری نیستم. این میتواند چندین معنا داشته باشد: اگر زن باشید نردبان صعود دشوار است یا زنان رهبرانی ضعیفی هستند.
ثروت زیاد باعث میشود افراد رفتار متفاوتی داشته باشند. این میتواند چندین معنی داشته باشد: ثروتمند بودن به این معنی است که دوستان خود را از دست میدهید یا اگر ثروتمند شوید تغییر خواهید کرد.تغییر بسیار چالشبرانگیز است. این میتواند چندین لایه معنایی مرتبط با آن داشته باشد.
۹.اعتقاد به امکان
نهمین باور از انواع باورهای محدودکننده در مورد امکان پذیر بودن یک موضوع است که در اینجا به دو دسته تقسیم می شود:نتیجه برای شما امکانپذیر است: اگر نتایج ممکن باشد ، به دنبال آن خواهید بود و نتیجه دلخواه را خواهید گرفت. برخی از سؤالاتی که باید از خودبپرسید تا از ضمیر ناخودآگاه خود اجازه بگیرید و پاسخ اصلی را دریافت کنید این سؤالات است:
“آیا آنچه لازم است رادارم؟
آیا میتوانم انجام دهم؟”
نتیجه برای شما غیرممکن است: اگر نتیجه غیرممکن است ، پس حتی زحمت تلاش برای رسیدن به آن را نخواهید کشید. درواقع ، شما فقط زودتر از موعد تسلیم خواهید شد.مثلاً با خود می گویند:
- من هرگز ترفیع نخواهم گرفت
- من در دیدار با یک شریک کاری،موفقیت بسیار کمی داشتهام.
- آشپزی برای من مناسب نیست ، من همیشه بد آشپزی میکنم.
- من همه آن را امتحان کردم ، هیچ کاری جواب نمیدهد.
۱۰.باورهای محدودکننده در مورد هویت
دهمین نوع از باورهای محدودکننده مربوط به هویت افراد است.این باورها حول لیاقت شما میچرخد. آیا من لیاقت این رادارم؟ این باورها معمولاً با “من هستم” شروع میشوند یا کلماتی دارند که بیان را بسیار شخصی تر میکنند.
مثلاً:
- من ارزشش را ندارم
- من لایق این نیستم
- من آنقدر هوشمند نیستم که موفق شوم.
- من در خود استقامتی و تاب آب آوری ندارم که مقاوم باشم.
مراحل از بین بردن باورهای محدودکننده:
ما در ادامه مراحل از بین بردن باورهای محدودکننده را به صورت مختصر بررسی می کنیم:
- یک باور محدودکننده را شناسایی کنید.
- هدف مثبت این باور را با پرسیدن:
- من با حفظ این اعتقاد محدودکننده سعی در به دست آوردن چه چیزهایی دارم؟
- دستیابی به آن (پاسخ از الف) چه فایدهای برای من خواهد داشت؟
با استفاده از این سؤالات اعتقاد محدودکننده قدیمی خود را پیدا کنید و با آن ها مقابله کنید یا آن ها را رد کنید:
- آیا باورهای محدودکننده قدیمی من ازنظر عینی درست است؟
- آیا این باور همیشه برای من درست است؟
- آیا این باور همیشه برای همه صادق است؟
- آیا من آن را به فرزندانم یاد میدهم؟
- اگر به این اعتقاد خود ادامه دهم ، چه نوع رفتارهایی خواهم داشت؟
- مربی من در مورد این باور محدود به من چه میگوید؟
باور توانمند ساز جدید خود را شناسایی کنید ، که معمولاً برعکس اعتقاد محدودکننده قدیمی است. با این باور تقویتکننده جدید خود را در آینده تجسم کنید:
- من چهکار دیگری انجام میدهم؟
- چه رفتارهای جدیدی دارم؟
- آیا شواهدی از گذشته من وجود دارد که این باور تقویتکننده جدید را تأیید کند؟
- باور تقویتکننده جدید خود را چند بار با صدای بلند بیان کنید.
ما در این مقاله انواع باورهای محدودکنندهای که در حوزه های مختلفی از زندگی، ما را درگیر می کنند ،مورد بررسی قرار دادیم . ما همچنین در ادامه مراحل از بین بردن این باورهای محدودکننده که به عنوان ترمزهایی در مسیر رسیدن به خواسته های ما قرار دارند را به صورت مختصر مورد بررسی قرار دادیم.
آیا شما دوست دارید باورهای محدودکننده خود را تغییر دهید؟
چگونه بر باورهای محدودکننده خود غلبه کنیم ؟
یک تمثیل قدیمی در مورد یک بچه فیل وجود دارد که به یک نرده بستهشده است. همانطور که بچه فیل در حال کشیدن طناب است و تلاش میکند خود را آزاد کند، قادر به شکستن حصار یا پاره کردن طناب نیست. سرانجام تسلیم میشود و با سرنوشت خود کنار میآید.
اما سرانجام ، فیل به یک موجود عظیم الجثه تبدیل می شود و اگر بخواهد میتواند به راحتی بند را پاره کرده ،از حصار دور شود. اما معتقد است که این حصار یک چیز غیرمعقول است که نمیتواند از آن رهایی یابد، پس فیل بالغ به آن بسته میماند و به دروغ معتقد است که هرگز نمیتواند رهایی یابد. ذهن او ،او را فریب می دهد.
باورهای محدودکننده اعتقادات کاذبی است که ما را از پیگیری اهداف و خواستههایمان باز میدارد. محدود کردن باورها میتواند شما را از انجام کارهای مهم مانند درخواست شغل رؤیایی و یا یافتن رابطهای که میخواهید (یا ترک رابطهای که نمیخواهید) دور کند. آنها همچنین میتوانند شما را از انجام کارهای غیر مهم ، مانند پرش با چتر نجات یا امتحان کردن آن عطر و طعم بستنی عجیبوغریب که ظاهری بسیار زننده دارد ، باز دارد.
اعتقادات ما محدودیتها را برای آنچه ما تصور میکنیم رفتاری منطقی است ، ایجاد میکند. این باورهای محدودکننده اعتقادهای خوب را نیز احتمالاً به ما نشان میدهد. بنابراین ، میتوان گفت که همه باورهای محدودکننده و منفی نیستند. درواقع ، ما به برخی از باورهای محدودکننده نیاز داریم تا ، بتواند ما را از انجام کارهای احمقانه بازدارد.
اما برخی از باورهای محدودکننده بازدارنده هستند
باورهای محدودکننده ای مانند فیلهایی که به میله حصار بستهشدهاند ، این باورهای محدودکننده ما را در جای خود نگه میدارد بدون اینکه حتی خودمان متوجه آن باشیم. اینها باورهای محدودکنندهای است که در این مقاله به آنها خواهیم پرداخت.
باورهای محدودکننده معمولاً در سه بخش کلی وجود دارند:
- باورهای محدودکننده مربوط به خود که باعث میشود احساس کنید نمیتوانید کاری انجام دهید زیرا ذاتاً مشکلی برای شما پیشآمده است.
- باورهای محدودکننده مربوط به جهان که باعث میشود احساس کنید نمیتوانید کاری انجام دهید زیرا هیچکس به شما اجازه نمیدهد آن را انجام دهید.
- باورهای محدودکننده مربوط به زندگی که باعث میشود احساس کنید نمیتوانید کاری انجام دهید زیرا این کار بسیار دشوار است.
ما برخی از باورهای محدودکننده رایج در هر یک از این دستهها را مرور خواهیم کرد و سپس در پایان نحوه غلبه بر آنها را توضیح خواهیم داد. پس بیایید باهم در این مقاله غواصی کنیم و راههای غلبه بر این باورهای محدودکننده را کشف کنیم!
محدود کردن باورها در مورد خودتان
برخی از تأثیرگذارترین باورهای محدودکننده درباره خودمان هستند. بهعنوانمثال ، برای سال های زیادی ، بهدروغ باور داشتم که برای نوشتن استعداد نداشتیم.ما میدانیم که این موضوع جنونآمیز به نظر میرسد، درست است؟نویسندهای با پرفروشترین کتابها ، بیشتر عمر جوانی خود را با اعتقاد به این موضوع که نویسنده بدی است سپری کرد. اما واقعیت این است که فرد به خود میگوید:من وقتی مدرسه بودم نمره ضعیفی در نوشتن کسب کردم. و من آن نمرات ضعیف را ازنظر اسمی قبول کردم: من بد بودم ، پس برو کار دیگری انجام بده!
او به این مسئله پی میبرد که داستان چیز دیگری است او میگوید:سالها طول کشید تا فهمیدم که دلیل نمره بد من این نبود که نویسنده بدی بودم ، بلکه هرگز به وظایف خود پایبند نبودم. من بچهای بودم که بهجای نوشتن مقاله در مورد مسائل مختلف ، یک داستان علمی تخیلی نوشتم که نشان میداد دولت ایالاتمتحده توسط بیگانگان بهعنوان آزمایشگاهی برای دموکراسی بشری تأسیس شده است.
معلمان از آن متنفر بودند. اما این تفکر “خارج از چارچوب” است که درواقع از من نویسنده خوبی ساخت.
۳.هیچچیز مانند اعتقادات به خود مانع ما نمیشود .
بسیاری از باورهایی که ما درباره خودمان داریم مملو از وابستگیهای عاطفی ، ناامنیها و چمدانهایی است که قبل از به چالش کشیدن این اعتقاد ، باید مرتباً مورد بررسی قرار بگیرند و حل شود. در زیر چند نمونه دیگر از باورهای محدودکننده رایج در مورد خود و نحوه حمله به آنها آورده شده است.
سن
بسیاری از افراد بهانهای میآورند تا کارهای موردنظر خود را انجام ندهند. بسیاری از مردم فکر میکنند که آنها خیلی پیر هستند که نمیتوانند درس بخوانند ، شغل خود را تغییر دهند ، دوباره دوستیهای جدیدی را شروع کنند یا حتی فقط مهارت جدیدی را یاد بگیرند.
در انتهای دیگر طیف ، ما اغلب از افرادی که سن کمی دارند چیزهایی را از این قبیل میشنویم:
آنها خیلی جوان هستند که نمیتوانند برای یک کار عالی درخواست کنند ، به یک شهر جدید بروند یا شغل خود را تغییر دهند. وقتی میفهمید که بعضیاوقات ، افراد مسن و جوان از سن خود برای جلوگیری از انجام دقیق همان کار استفاده میکنند ، میتوانید ببینید که این باورها چقدر بیمعنی هستند. به عنوان مثال ، برخی افراد فکر میکنند که آنها برای شروع کار خیلی پیر هستند ؛ درحالیکه دیگران فکر میکنند آنها خیلی جوان هستند.
کدامیک از این باورها درست است؟
جواب معلوم است : هیچکدام.
صفات شخصی
بعضیاوقات فکر میکنیم که یک ویژگی شخصی در ما وجود دارد که ما را در بعضی از زمینههای زندگی عقب میاندازد و مانع پیشرفت ما میشود.
ممکن است فکر کنید خیلی حرفه ای نیستید که نمیتوانید برای بورسیه تحصیلی ، یا یک مدرسه خاص ، یا یک شغل درخواست دهید ، یا حتی فقط در مورد چیزی “هوشمندانه و خلاقانه” باکسی صحبت کنید!
شاید فکر میکنید خیلی زشت هستید و نمیتوانید باکسی که بسیار جذاب است و او را دوست دارید،ارتباط برقرار کنید.
حتی ممکن است به این فکر کنید که چون پای راست شما کمی کوتاهتر از پای چپ است ، هرگز بایک شلوارک هنگام دویدن در ساحل شنی، زیبا به نظر نخواهید رسید ، بنابراین تا آخر عمر به عرق کردن در یک شلواری که دوست ندارید ،عمر خود را به پایان میرسانید.
قسمت سخت ماجرا در مورد باورهای محدودکننده بهخصوص مسائل شخصی ما این است که ما معمولاً نمیتوانیم آنها را تغییر دهیم. بنابراین اگر به این نتیجه رسیدهایم که دنیا برای همیشه از ما متنفر خواهد شد زیرا ما قدکوتاهی داریم و ما تا آخر عمر احساس میکنیم محکومبه این امر هستیم.
احساسات
باور کنید یا نه ، ما اغلب از احساسات خود به عنوان پایهای برای باورهای محدودکننده خود استفاده میکنیم:
“نمیتوانم با افراد جدید آشنا شوم ، زیرا بیشازحد افسرده هستم و هیچکس مرا دوست نخواهد داشت.”
“من نباید به کار خود برگردم زیرا خیلی خجالتزدهام.”
“نمیشود که من رابطه خوبی داشته باشم زیرا همیشه عصبانی هستم.”
اما یک پارادوکس در این نوع باورهای محدودکننده وجود دارد ؛ آنچه برای مقابله با این احساسات باید انجام دهیم همان کاری است که از انجام آن اجتناب میکنیم.
اگر افسرده و غمگین هستید ، بیرون رفتن و معاشرت به تخریب افسردگی کمک میکند. شما در هر موقعیتی اگر بهراحتی خجالت میکشید ، مواجهه با قضاوت دیگران تنها راهکنار آمدن از خجالت است. یا به طور مثال اگر از کسی خیلی عصبانی هستید که نمیخواهید با او صحبت کنید ، احتمال این وجود دارد که با او صحبت کنید.
این کار باعث میشود که شما عصبانیت خود را پشت سر بگذارید و بر این باورهای محدودکننده غلبه کنید.
انجام ندادن این کارها همان چیزی است که منجر به چرخه معیوب این نوع باورهای محدودکننده میشود:” ما به دلیل احساسات فعلی کاری را که باید انجام دهیم انجام نمیدهیم و انجام هیچ کاری منجر به بروز بیشتر این احساسات نمیشود”. برو فیگور
باورهای محدودکننده در مورد جهان
اما باورهای محدودکننده فقط مربوط به خود ما نیستند. ما همچنین بسیاری از باورهای غلط را در مورد جهان پیرامون خود اتخاذ میکنیم.
بهعنوانمثال ، ممکن است هرکدام از ما ایدهای عجیبوغریب داشته باشد . مثلاً اعتقاد داشته باشیم که هرکسی با ما صحبت میکند فقط به این دلیل این کار را انجام میدهد که چیزی از ما میخواهد یا درخواستی از ما دارد. اکثر ما نمیدانیم این ایده از کجا آمده است (کمی بیشتر در مورد آن فکر کنید!). احتمالاً یکی از دلایل این بوده است که زیادی تنها بودهاید و شبها با دوستان خود به تفریح نرفتهاید.
نکته این است که این اعتقاد باعث شده تا برخی از ما مدت طولانی به مردم اعتماد نکنیم. و چون به مردم اعتماد نداشتیم ، نمیفهمیدیم و نمیدانیم که باور ما چقدر میتواند اشتباه باشد.
در زیر تعدادی مثال دیگر از باورهای محدودکننده درباره جهان وجود دارد که گاهی ما تسلیم آنها میشویم:
باورهای محدودکننده در مورد عدم تأیید
شاید رایجترین باورهای محدودکننده ،مربوط به نظرات دیگران باشد که اجازه انجام آنها را به ما ندهد.
“من نمیتوانم با آنها صحبت کنم زیرا مردم فکر میکنند من عجیب هستم.”
“نباید مدرسه را ترک کنم زیرا مادر و پدر من ناامید خواهند شد.”
“من نمیتوانم ازدواج بد و آزاردهنده خود را ترک کنم ، زیرا آبروی من میرود و مردم جور دیگر مرا قضاوت میکنند و من را کالای عیبدار میبینند”.
اگر به چیزی فکر میکنید و اولین فکر شما این است ، “مردم چه فکر میکنند؟” شماقبلاً خود را با این باورهای محدودکننده درگیر کردهاید.
واقعیت این است که مردم درواقع به فکرهای شما هیچ اهمیتی نمیدهند. آنها بیشازحد مشغول نگرانی در مورد مسائل زندگی خود هستند. آنها به سردرد خود بیشتر از مردن ما اهمیت میدهند! پس اگر آنها کاری را که شما انجام میدهید تأیید نکنند ،آیا آنها را لعنت میکنید؟
پس باید بفهمید که این زندگی شماست ، نه آنها !پس لطفاً حرف مردم را کنار بگذارید.
مردم مجبور نیستند هرروز به سراغ شغل آزار دهنده خود بروند. آنها مجبور نیستند در یک رابطه ناخوشایند یا حتی سمی باقی بمانند. آنها مجبور نیستند بهصورت افراد فلج بنشینند و تعجب کنند .اما همین مردم سالها و سال ها و سالها این کار را انجام میدهند.
باورهای محدودکننده درمورد تعصب
متأسفانه ، تبعیض و تعصب در جهان وجود دارد. مردم نژادپرست و انواع و اقسام هراسها را در وجود خوددارند. و اگر چه شناخت و درک این واقعیتها مهم است ، اما باید مراقب باشید تا اجازه ندهید بهترین روزهای زندگی شما خراب شود. به چند نمونه از این موارد توجه کنید:
“من عرب هستم و زنان مردان عربها را دوست ندارند ، بنابراین من هرگز دوست جدید پیدا نمیکنم.”
” قد کوتاهی دارم و افراد کوتاهقد نسبت به افراد قدبلند درآمد کمتری دارند ، بنابراین من برای آن تبلیغ تلاش نکردم.”
“متاسفانه من یک زن هستم ، و مردم به عقاید زنان گوش نمیدهند ، بنابراین من فقط در جلسات کاری سکوت میکنم.”
یکی از روشهای اندیشیدن درباره این موضوعات این است که اگرچه ممکن است این موضوعات در بین مردم این چیزها واقعی باشند ، اما از فردی به فرد دیگر متغیر است. علاوه بر این ، تنها راه غلبه بر این تعصبات در جامعه این است که افراد در مقابل خود بایستند. و یک مثال نقض بیاورند و به خود بگویند چرا آن فرد اینگونه نیست؟
باورهای محدودکننده در مورد ویژه بودن
بیشتر نمونهها تاکنون در مورد باورهای محدودکنندهای بوده است که ما خود را درآن ها به صورت منفی پیدا کردهایم. اما گاهی اوقات باورهای محدودکننده میتواند بهطور خیالی ما را در مورد موارد مثبت و نقاط مثبت خود محدود کند . بهعنوانمثال ، گاهی اوقات ما فکر میکنیم که خیلی خاص هستیم ، اما دنیا نمیتواند ما را درک کند یا ما را ببیند:
” میخواهم موسیقی بسازم ، اما هیچکس از تأثیرات موسیقی من ،قدردانی نمیکند.”
“من میخواهم متنی کمدی بنویسم ، اما هیچکس طنز پیچیده من را درک نمیکند.”
“یک ایده تجاری دارم ، اما هیچ کس چشمانداز من را درک نمیکند.”
این فقط یکشکل انحرافی از استحقاق داشتن یک چیز است. ما فکر میکنیم که جهان به ما بدهکار است زیرا ما بسیار خاص هستیم ، اما جهان ویژگی خاص ما را نمیفهمد و یا این ویژگی را درک نمیکند ، پس چرا حتی سعی کنیم آن را انجام دهیم؟ ما هرگز به آنچه که متعلق به ماست نخواهیم رسید.
اما دنیا به شما بدهکار نیست. واقعاً ، چه چیزی در اینجا درست است؟ آیا همه دنیا درک نمی کند که شما چه جواهر گرانبهایی هستید؟ شما چه استعداد خارقالعادهای دارید؟ یا اینکه شما بلد نیستید چگونه خود را معرفی کنید ؟
باورهای محدودکننده در مورد زندگی
سرانجام ، ما باورهای محدودکننده زیادی درباره آنچه برای یک زندگی “طبیعی” لازم نیست را توسعه میدهیم. بیشتر این باورها در حول زمان ، خیلی زود ، خیلی دیر ،اتفاق افتادن و آنچه واقعی و خیالی است ، میچرخند.
قایق زندگی
این نوع باورهای محدودکننده در مورد “کسی است که قبلاً آن را انجام داده است ، آن را امتحان کرده است و گفته است که آنجا بوده است” جایی که ماقبل از شروع کار دست میکشیم.
برخی از کارآفرینان شکایت دارند که “کسی قبلاً آن را ساخته است.” اما آیا تابهحال به این واقعیت فکر کردهاید که شخص دیگری در حال کسب درآمد از چیزی است که شما باید با راهاندازی یک کسب و کار با آنها رقابت کنید؟
برخی از رماننویسان مشتاق ابراز تأسف میکنند که ایده آنها قبلاً نوشتهشده است. باید به آنها گفت: به جهنم تو بهتر بنویس!
هر زنی که طلاق میگیرد باوری محدودکنندهای در مورد خود دارد او میگوید کسی دیگر سراغ من نمیآید یا همه مردها بد هستند.باید به او گفت مگر پنجانگشت مثل هم هستند؟ آیا مگر کسانی را ندیدهای که کسانی وجود دارند که با آموزش زندگی خود را ساختهاند؟
در پشت همه این باورها یک باور محدودکننده بسیار قوی وجود دارد که فقط کمبود را نشان میدهد و میگوید برای ما چیز باقی نمانده است یا بهاندازه کافی برای ما وجود ندارد. نه مشتری کافی وجود دارد ، نه ایده کافی ، نه پول کافی ، نه وقت کافی ، نه عشق کافی یا کلاً هیچچیز وجود ندارد.
البته که این باور بیهوده است. دنیا جای بزرگی است. فضای کافی برای من و شما و هرکسی که میخواهد در آن غواصی کند یا رشد کند وجود دارد.
زمان
احتمالاً رایجترین عذر و بهانهای که ما از مردم میشنویم ، خصوصاً کسانی که میخواهند تغییر عمدهای در سبک زندگی مانند تغییر رژیم غذایی ، ورزش بیشتر ، مطالعه بیشتر کتاب و غیره ایجاد کنند ، شکایتی در مورد زمان دارند:
“من خیلی گرفتار هستم. وقت ندارم! “
اما میدانید که چگونه آنها این موضوع را بیان میکنند. آیا زمانی که کسی واقعاً شمارا دوست دارد ، راهی برای گذراندن وقت با شما پیدا میکندیا نه؟جواب در اغلب اوقات مثبت است ؛درست است؟ پس اگر واقعاً میخواهید کاری انجام دهید ، راهی برای یافتن وقت برای آن نیز پیدا خواهید کرد.
وقتی کسی میگوید ، “وقت ندارم!” آنچه میشنویم این است: “من بهاندازه کافی اهمیتی به این موضوع نمیدهم!” زیرا واقعیت این است که اگر این تغییر را در اولویت خود قرار دهید ، باید برنامه خود را کنار بگذارید و یا برنامه خود را دوباره تنظیم کنید.
و بیشتر اوقات ، آنچه واقعاً در اولویت قرار میدهیم این است که بگوییم “وقت پیدا نمیکنیم” این خیلی راحت و بدون خطر است. درست است؟
ما وارد کارهای روزمره ایمن خود میشویم ، در پس هویتهای ظاهری منطقه امنی که برای خود ساختهایم، پنهان میشویم و وقت خود را صرف حواسپرتیهای کوچک میکنیم که قایق زندگی ما را بیشازحد به جلو هدایت نخواهد داد.
وجود ندارد
شاید لرزانترین عقاید محدودکننده مربوط به آنچه درواقع وجود دارد و آنچه وجود ندارد، باشد. گاهی اوقات ما تصمیم میگیریم که باور کنیم همهچیز غیرممکن است که از این باور بهعنوان راهی برای جلوگیری از تلاش و عدم موفقیت در دستیابی به خواسته استفاده میکنیم.
“عشق بین دو نفر در بهترین حالت زودگذر است و در بدترین حالت جبران میشود ، پس چرا به دنبال آن هستیم؟”
“موفقیت فقط یک ایده آل ساختگی است که توسط جامعه برای کنترل ما ایجادشده است ، پس چرا باید برای آن کاری انجام داد؟”
“انسانها خودخواه هستند و همیشه شمارا لوس خواهند کرد ، پس چرا به کسی نزدیک میشوید؟”
اینن موضوع مانند حیله و تزویر است زیرا ما تقریبا همیشه خریدار مزخرفات ذهنی خود هستیم و به آن توجه میکنیم. ما فکر میکنیم که ما نابغه هستیم و یک سر و گردن بالاتر از بقیه هستیم. ما معتقدیم که این موارد واقعی هستند درحالیکه بقیه افراد جامعه بهوضوح همین احساس را نسبت به ما دارند.
چگونه بر باورهای محدودکننده خود غلبه کنیم ؟
بسیار سخت است که بتوانید باورهای محدودکننده خود را تشخیص دهید و آنها را پیدا کنید. غلبه بر آنها حتی دشوارتر از پیداکردن این باورها است. زیرا این بارورهای محدودکننده ،خود را پشت بهانههایی بسیار زیبا پنهان می کنند. اما نگران نباشید، میتوان بر آنها غلبه کرد. در ادامه به چند مرحله ساده برای غلبه بر باورهای محدودکننده اشاره کردهایم.
۱. از خود بپرسید ، “اگر اشتباه کنم چه اتفاقی میافتد؟”
بهمحض اینکه فکر کنیم ممکن است این باور درست نباشد بهطورکلی ، باورهای محدودکننده، قدرت خود را از دست میدهند .
به این دلیل که قدتان کوتاه است نمیتوانید قرار بگذارید؟ اگر اشتباه کنید چه؟ به دلیل جنسیت نمیتوانید ارتقا شغلی پیدا کنید؟ اگر اشتباه کنید چه؟
بهعنوان یک تمرین ذهنی ، توانایی این را داشته باشید که باورهای خود را بهسادگی زیر سؤال ببرید و امکانات جایگزین را پیدا کنید. خود را به چالش بکشید تا جهانی را تصور کنید که نشان دهد تصور شما نادرست است.از خود بپرسید آن شبیه چیست؟ چه چیزی باعث میشود این موضوع طول بکشد؟
معمولاً این باورهای محدودکننده خیلی کمتر از چیزی است که فکر میکنید.
۲. از خود بپرسید ، “این باور چگونه به من خدمت میکند؟”
ما دوست داریم خود را قربانی باورهای محدودکننده خود تصور کنیم ، اما حقیقت این است که ما این باورها را اتخاذ میکنیم زیرا آنها بهنوعی به ما خدمت میکنند. فیل معتقد است که نمیتواند از بند رهایی یابد زیرا این اعتقاد در یکزمان به او خدمت کرده است . به طور مثال، این باور از فشار و مبارزهای که به شکست منجر شده ،جلوگیری میکند.
بهطورکلی، ما اعتقادات محدودکنندهای را به همان دلایل حفظ میکنیم تا از خود در برابر مبارزه و شکست محافظت کنیم.
همچنین ، ما غالباً اعتقادات محدودکنندهای را حفظ میکنیم زیرا آنها باعث میشوند احساس خاص بودن و خودپسندی داشته باشیم و یا اینکه احساس کنیم شایسته توجه ویژهای هستیم. منصفانه نیست که من نمیتوانم شغل خود را تغییر دهم زیرا من خیلی پیر هستم به من نگاه کنید! حیف من نیست واقعاً!
اعتقادات فقط در صورتی باقی میمانند که به طریقی به ما خدمت کنند .پس بفهمید که اعتقاد شما چگونه به شما خدمت میکند و از خود بپرسید آیا واقعاً ارزش آن را دارد یا نه.
۳. باورهای جایگزین ایجاد کنید
اکنون زمان خلاقیت فرارسیده است.
راههایی را بیان کنید که در آن ممکن است اشتباه کنید. مطمئناً ، ممکن است یک فرد متوسط جذب فردی با قد و قامت شما نشود ، اما شما سعی نمیکنید با یک فرد معمولی قرار بگذارید ، بلکه سعی میکنید با شخص خاصی قرار بگذارید. و شخصی خاص قصد دارد شمارا همانطور که هستید قبول کند و شمارا جذاب ببیند.
مطمئناً ، شاید شما بزرگتر از اکثر افرادی باشید که شغل جدیدی را شروع میکنند ، اما چه کسی میگوید هنوز نمیتوانید موفق باشید؟ هیچچیز دیگری بهجز ذهن ، شمارا متوقف نمیکند. جالب است بدانید تعداد بسیاری زیادی از افراد در سرتاسر دنیا از کارآفرینان بسیار موفقی بودهاند که از ۵۰ سالگی کار خود را شروع کردهاند!
اکنون برای شما واضح شد که یک باور اصل اساسی نیست زیرا ، فقط زمانی قدرت پیدا می کند که شما آن را بپذیرید و از آن باور محدود کننده استفاده کنید . پس کاری که شما برای غلبه بر باورهای محدودکننده باید انجام دهید این است که عادت کنید از خود سؤال کنید. به همین سادگی!
باورها (مراحل ۱ و ۲) و آزمایش عقاید جدید
حتی گاهی اوقات با نوشتن این موارد ،به شما کمک میکند تا باورهای محدودکننده خود را محو کنید. فرض خود را بنویسید و سپس ۴-۵ گزینه احتمالی برای آن ارائه دهید. این کار شمارا مجبور میکند ببینید که نهتنها برخی از باورهای محدودکننده را در وجود خوددارید ، بلکه گزینههایی برای غلبه بر آنها نیز دارید. شما در هرلحظه انتخاب میکنید که چه چیزی را باور کنید ، حتی اگر متوجه آن نشوید.
با تمرین مکرر در مشاهده باورهای محدودکننده خود و تصور ایدههای جدید برای جایگزینی آنها متوجه میشوید که هزاران تصمیم کوچک و بزرگ را بر اساس باورهای محدودکننده خود میگیرید. متوجه خواهید شد که اعتقادات محدودکننده شمارا از جستجوی شغل جدید بازمیدارد .
عقایدی را می بینید که چگونه مانع سفارش ساندویچی که درواقع میخواهید بخورید یا پوشیدن لباسی که میخواهید بپوشید ،میشود. خواهید دید که چگونه این کارها به صورت مسخره اتفاق میافتد و اینزمانی است که شما کنترل بیشتری بر آنچه میخواهید باور کنید، خواهید داشت.
۴- آن باورهای جایگزین را امتحان کنید تا ببینید آیا آنها درست هستند
مرحله آخر ، درمان این باورهای جایگزین است ، گویی فرضیههایی در یک آزمایش است. حالا شما باید آنها را امتحان کنید و ببینید آیا “کار میکنند” یا خیر.
مانند امتحان و پوشیدن یک شلوار جین جدید در اتاق پرو با آن رفتار کنید. افزودن ماده جدید به دستورالعمل برای پخت غذا، چرخ زدن با اتومبیل جدید برای امتحان آن و هزاران کار دیگری که میتوانید انجام دهید.
تا زمانی که حاضر نشویم ببینیم که آیا این باورهای جایگزین در دنیای واقعی تأثیر گذار هستند یا خیر ، نمیتوانیم از واقعی بودن و غیرواقعی بودن آنها مطمئن شویم و در بیشتر مواقع خواهیم فهمید که در مورد آنچه در ابتدا به آن اعتقاد داشتیم اشتباه میکردیم. بهسادگی نیاز به خودآگاهی است که کمک میکند بفهمیم اشتباه کردهایم و جرئت این را داشته باشیم که به دنیا بیرون برویم و ببینیم اشتباه میکنیم.
از بسیاری جهات ، ما میتوانیم بدترین دشمن خودمان باشیم. ما محدود به ادراکهای خود هستیم ، محدود به درک درست و غلط ذهن خود هستیم.
پس:
درک خود را به چالش بکشید. پس برای غلبه بر باورهای محدودکننده ،ایدههای جدید را امتحان کنید. شما هرگز در گسترش کامل خود نیستید. همیشه جا برای رشد وجود دارد همهچیز بینهایت است پس نترسید دنیا ،دنیای فراوانی است!فقط مطمئن شوید که تنها شما نیستید که از وقوع آن جلوگیری میکند.
شما میتوانید برای اینکه درک خود را تحت تأثیر قرار دهید کارهای زیر را انجام دهید:
۵. مدیریت عاطفی
برای موفقیت ، در رشد درونی و رشد شخصی خود سرمایهگذاری کنید. شما باید بهترین مدیر خود باشید. وقتی اشتباهات اتفاق میافتد با عواقب احساسی کنار بیایید. اشتباهات اولین قدمها در یادگیری مواردی هستند که باید برای رسیدن به تعادل عاطفی و مدیریت خود در درون شما تغییر کنند. هرچه شناخت از خود بهتر باشد ، باورهای محدودکننده تغییرپذیرتر هستند و شما میتوانید بر آنها غلبه کنید.
ترس باعث میشود شما خیلی زود اقدام کنید. تعادل زمانی است که شما بتوانید انگیزه خود را برای تأمین رضایت یا برش دادن این اتفاقات مدیریت کنید.
شناختن خود به شما کمک میکند تا محدودیتهای خود را بشناسید. اگر انعطافپذیر باشید ، بارها و بارها به خود هدیه میدهید ، با سرعت دلخواه مانع حرکت به جلو نمیشوید. دیگران ایدههای شمارا میدزدند و با سرعتی که شما آرزو میکنید با آنها میدوند. اگر سختگیر باشید ، نمیتوانید در برابر تمام احتمالاتی که پیش رودارید دید بازداشته باشید ، و این توانایی شمارا بسیار محدود میکند و باورهای محدودکننده را به وجود میآورد.
مدیریت عاطفی تعادل خوبی را ایجاد میکند. کارآفرینان موفق میدانند چه زمانی باید انعطافپذیر باشند و چه زمانی باید محدودیتهایی را تعیین کنند. این نظارت عاطفی شمارا به یک تصمیمگیرنده استثنایی تبدیل میکند و کمک میکند بر باورهای محدودکننده خود غلبه کنید.
۶. هدف داشته باشید.
برای موفقیت شما به باوری نیاز دارید که بدون سایه تردید و تعطیل کردن کار،هدف خود را به کمک آن دنبال کنید. یک مأموریت قوی انگیزه و اعتقاد راسخ و لازم برای داشتن یک داستان موفقیتآمیز را فراهم میکند. وقتی شما از اینکه چرا خون ، عرق ، اشک ، وقت و انرژی خود را سرمایهگذاری میکنید آگاه باشید ، دیگر جایی برای تنبلی یا محدودیت ذهنی وجود ندارد.
باورهای قوی وقت و حوصله شمارا با تعهد خود برای موفقیت به هر قیمتی در ارتباط نگه میدارد. وقت گذاشتن برای خود ذهن شمارا پاک میکند و شمارا محکمتر باهدف کلی خود نگه میدارد و از تصمیمگرفتن تکاندهنده و اشتباه جلوگیری میکند.
بدون توجه بهسختی کارها یا چالشهایی که پیش رودارید ، مسیر خود را ادامه دهید. شما باید عمیقاً باور داشته باشید که ایجاد تجارت شما فرصت شما برای تغییر یا تأثیرگذاری گسترده در جهان است.
۷. بالاتر از انطباق.
کارآفرینان استثنایی در دنیایی که به ایدههای جدید ، افکار جدید و اختراعات جدید ناسازگار هستند ، عالی عمل میکنند. آنها از مواجهه با تمسخر ، مخالفتها و طرد شدگی هایی با آنها روبرو میشوند ، نمیترسند.
انطباق و برابر شدن فقط میتواند شمارا بهجایی برساند که افراد قبلاً آن را انجام دادهاند. شما باید متفاوت فکر کنید. زندگینامه سایر کارآفرینان را مطالعه کنید تا یاد بگیرید چهکاری انجام دادهاند تا به مکان کنونی آنها برسید. در سمینارها شرکت کنید و یاد بگیرید که چگونه میتوانید نگرانی و روشهای ناخودآگاه خود را برای خرابکاری در رؤیای خود مدیریت کنید. اعتماد کنید که این موضوع میتواند ایده شما باشد و میتوان به کمک آن انقلابی در حوزه جدیدی از اختراعات برای تأمین نیازهای مصرفکنندگان ایجاد کرد.
تا زمانی که نتوانید آن را بهطور استثنایی بهتر کنید ، نیازی به تکرار آنچه از قبل وجود دارد نیست. شهامت اجرایی کردن ایدههایی را که فکر میکنید دیوانه کننده هستند بیابید و آنها را ممکن کنید شما این کار را با غلبه کردن بر باورهای خود میتوانید انجام دهید.
۸. خود را تجدید کنید.
احساس اشتیاق در آغاز کار آسان است ، اما کارآفرینان موفق متعهد میشوند وقتی به موانع ناامیدکننده برخورد میکنند ، سطح انرژی خود را بالا نگهدارند. برای موفقیت باید ازنظر جسمی ، عاطفی ، روحی و معنوی از خود مراقبت کنید.همچنین مهم است که خیلی چیزها را جدی نگیرید زیرا این موضوع ذخایر عاطفی شمارا ضعیف میکند و باورهای محدودکننده را به وجود میآورد.
شما باید روزانه یک حس احیاشده از زندگی تازه را وارد تجارت خود کنید زیرا باورهای محدودکننده از بین نمیروند فقط کمرنگ میشوند.
مغز شما برای مدیریت افکار و احساسات در سطوح بالا به خواب باکیفیت ، تغذیه مناسب و ورزش بدنی نیاز دارد. شما باید انرژی خود را بالا نگهدارید. استراحت کردن برای طراوت و قدرت گرفتن باورهای قدرتمند مثبت بسیار مهم است و می توان به کمک آن بر باورهای محدودکننده غلبه کرد.
سالم و متمرکز باشید. به خاطر داشته باشید بین آنچه به آن اعتقاددارید و آنچه دریافت میکنید رابطهی مستقیمی وجود دارد. هرگز اجازه ندهید که تسلیم شدن یک گزینه برای شما باشد.
۹. صحبت خود را دنبال کنید.
میتوانید در مورد آنچه میخواهید انجام دهید بسیار صحبت کنید تا به یک باور خیالی برسید که کمک میکند باور کنید واقعاً به آرزوی خود رسیدهاید.
اگر نمیدانید چگونه کاری را که میخواهید باید انجام دهید ، برای یادگیری بیشتر وقت بگذارید ، اما در پایان روز شما متغیر وابسته برای ایجاد اتفاق یا عدم وقوع این اتاق هستید. به یاد داشته باشید ، هیچچیزی بهعنوان “کاملاً آماده” وجود ندارد. همیشه خطر وجود دارد ، بنابراین شما باید متعهد شوید و خود را در موقعیتی قرار دهید که مجبور شوید آن را عملی سازید زیرا فقط اقدام است که نشان میدهد شما در حال تغییر باورهای خود هستید و می توانید بر باورهای محدودکننده خود غلبه کنید.
یکراه برای موفقیت وجود دارد: آنچه را که میگویید انجام دهید. بحث، ارزان و بسیار زیاد است. هر نوع سکون ، یک رؤیا را از بین میبرد و آن را به یک فکر تبدیل میکند. بهانهها دزدان خوبی هستند که به نظر میرسد نیت خوبی دارند. اگر باوری که در مورد آن صحبت میکنید شمارا وادار به عمل نکند توهمی بیش نیست.
۱۰. کنجکاو باشید.
کنجکاوی نوعی بیگناهی و محافظت در برابر ترس است. کنجکاوی به شما این شجاعت را میدهد که شغلی را شروع کنید که وضعیت موجود را نقض میکند و احتمالاً اختلالی ایجاد میکند. برای اینکه شهامت خود را پیدا کنید و کنجکاوی خود را در مورد شکستن مرزها و باورهای محدودکننده دنبال کنید ، نگرانی از عواقب آن کنار گذاشته میشود. کنجکاوی پرشورتر از ترس و اختلال و قویتر از آنها است.
ذهنیت “چه اتفاقی میافتد اگر” دارای یک انرژی بسیار قدرتمند طبیعی است که به شما کمک میکند ریسک کنید و از منطقه امنی که باورهای محدودکننده برای شما ساختهاند خارج شوید و بر آن ها غلبه کنید . بهطورمعمول این باورها باعث میشوند کاری انجام ندهید. اغلب اوقات ، هرچه بیشتر به ما “نه” گفته شود کنجکاوتر میشویم تا ببینیم با انجام آن چه اتفاقی میافتد.
کنجکاوی به شما این امکان را میدهد که ایده خود را پیدا کنید و به دنبال آن بروید. شما متعهد میشوید که پس از واقعیت با هر پیامدی کنار بیایید. کنجکاوی احتمال خرابی را در درجه دوم قرار میدهد. با کنجکاوی شما رویکردهای خود را آزمایش میکنید. موفقیت و اخلال به همان اندازه ممکن است ، پس چرا خطر نمیکنید؟ هرچه کنجکاوتر شویم ، در آزمایش محدودیتها ،انگیزه بیشتری میگیریم.
۱۱. شک بهعنوان انگیزه.
کمی تردید لازم و خوب است. وقتی شک دارید این بدان معنی است که دارید خود را به لبههای بیرونی منطقه راحتی خود میرانید. نوآوری واقعی مرزهای وضع موجود را جابجا میکند. رانده شدن به لبههای منطقه راحتی، محل کشف است ،محل غلبه بر باورهای محدودکننده است. قلمرو ثبتنشده همیشه آمیزهای از هیجان و تردید است. شک به شما کمک میکند تا موارد پیشبینینشده را ببینید و در کاری که میخواهید دنبال کنید عمیقتر شوید.
هرگز باور نکنید که ایدهای به حد مجاز خود رسیده است. کارآفرینان بزرگ شک و تردیدهای گذشته را برطرف میکنند ، آنچه را که در حال حاضر وجود دارد میگیرند و آن را بهتر میکنند یا کلاً چیز جدیدی ایجاد میکنند.
کلام آخر
پس هیچ باوری اصل نیست ، شما میتوانید مثالی نقض برای آن پیدا کنید و آن را تغییر دهید .این اصل مهم را به یاد داشته باشید که باورها از بین نمیروند و فقط بسیار کمرنگ میشوند پس حواستان باشد که کاری انجام ندهید تا باورهای محدودکننده دوباره قوت بگیرند.
این نکاتی که گفته شد اصول اساسی برای تغییر باورها و جایگزینی آنها با باورهای جدید و غلبه بر باورهای محدودکننده است .پس با زیر سؤال بردن آنها به خود کمک کنید و باعث رشد و پیشرفت خود شوید.
به نظر شما چه راه های دیگری برای غلبه بر باورهای محدودکننده وجود دارد؟آیا دوست دارید باور های محدود کننده خود را از بین ببرید؟