باورهای محدودکننده در روابط
برخی از افراد میگویند پایان ازدواج من یک اتفاق نابود کننده در زندگی بود که دنیای مرا لرزاند و باعث شد که وجودم را زیر سؤال ببرم. این یکی از باورهای محدودکننده در روابط است. این افراد میگویند: جدایی من باعث به وجود آمدن یک بحران کامل وجودی ، معنوی و شخصی شد که بعد از کنار هم قرار دادن قطعات ، احساس میکنم دوباره آماده عشق ورزیدن هستم.
هرچه کمتر قلب خود را به روی دیگران بازکنید ، قلب شما بیشتر رنج می برد. ” دیپاک چوپرا
مدت زیادی طول کشید تا احساس کنم ذهنی باز برای یک رابطه دیگر دارم زیرا من در گذشته گیر کرده بودم و داستان رابطه قبلی خود را بارها و بارها در ذهنم پخش یا مجسم میکردم. من همچنین مجموعهای از باورهای ناامیدکننده و محدودکننده در روابط را داشتم که مانع از ادامه حرکت میشدند.
برخی از افکار خرابکارانهای که در مورد روابط با آنها روبرو میشویم عبارت اند از:
افکار خرابکارانه یکی از باورهای محدودکننده در روابط
من شکستهام
شما فکر میکنید یک شکست عشقی شدید منجر به این میشود که قلب شما بهصورت دائمی شکسته باشد. زخمها آنقدر عمیق و دلآزار بودند و یا هستند که توانایی شما برای دوست داشتن شخص دیگری برای همیشه از بین رفته است یا از بین میرود.
هیچکس دیگر هرگز مرا دوست نخواهد داشت.
بعد از جدایی ،شاید فکر کردید کارتان تمام است. احساس میکردید توسط یک نفر طرد شدهاید اما احساس میکنید یک نفر نماینده همه زنان است تا این موضوع را به همه بگوید و همین امر باعث شده است به این باور برسید که شخص دیگری را برای همیشه پیدا نخواهید کرد، بعد از جدایی خیلی طبیعی است بعد از جدایی احساس کنید که کسی دیگر اینچنین شمارا دوست نخواهد داشت اما این حس به مرور برطرف خواهد شد.
من چیزی برای ارائه ندارم، یکی از باورهای محدودکننده در روابط
یکی از باورهای محدودکننده در روابط این است: شما اعتقاد داشتید که قدرت قلب شما تمامشده و ظرفیت عشق ورزیدن شما تهی شده است. احساس میکردید چیزی نیست که بتوانید به شخص دیگری بدهید زیرا هرچه داشتید را فدا کرده اید، شاید حتی احساس کردید که دیگر نمیتوانید با کسی آشنا شوید، حوصله ورود افراد جدید به زندگی خود را ندارید اما این احساس هم گذراست.
حتماً مشکلی برای من پیشآمده است.
شما این باورهای محدودکننده در روابط را داشتید: اظهارنظرهای تندی که شخص سابق در مورد شخصیت ، کمبودها و رفتار شما از شما کرده است ، باعث میشود فردی ناشایست باشید. با خود میگفتید حتماً مشکلی برای من پیشآمده است زیرا او مرا خیلی خوب میشناخت. البته شما در اینجا نظارهگر فرد بیگناه نیستید. شما باید سهم خود را از کلمات آسیبرسان بگویید و برای آنها متأسف باشید.
بازهم مبارزه ، باز هم درد!
ممکن است شما این باورهای محدودکننده در روابط را داشتید که یک رابطه و در آینده بیشتر و مانند همان رابطه قبلی ،مبارزه و درد خواهد داشت. شما با این کار همچنان به جذب شخصی مانند شریک احساسی قبلی خود ادامه میدهید و یا دوباره شخصی شبیه آن را جذب میکنید. پس ممکن است یکبار دیگر ، شما همین نوع دعوا و چالش را با خود داشته باشید.
هیچکس آنجا نیست
ممکن است بعد از آخرین رابطه خود، با یک چکلیست ذهنی از ارزشها و ویژگیهایی که در شریک آینده میخواستید ، روبرو شوید. شما ممکن است باور داشته باشید که شخصی که دقیقاً به دنبالش هستید وجود ندارد و این بدان معنی است که هیچکس آنجا نیست.
من یک شکستخورده هستم : از باورهای محدودکننده در روابط
ممکن است هرکدام از ما قبلاً در انتخاب شریک زندگی مناسب شکستخورده باشیم و در یک رابطه شکستخورده قرارگرفته باشیم و یا در چند مورد دیگر نیز همین اتفاق افتاده باشد. درواقع ، اعتقادات و باورهای محدودکننده در روابط ما باعث شد باور کنیم که در تمام بخش های زندگی خود یک شکستخوردهایم. و بهعنوان یک شکست ، نمیتوانیم با فرد جدیدی ملاقات کنیم و با خود بگوییم چه کسی میخواهد با یک شکست روبرو شود؟
عشق بیشازحد دردناک است.
یکی از باورهای محدودکننده در روابط که در وجود دارد این است که پس از جدایی دردناک و روح شکننده خود ، ترجیح میدهیم خود را با سرگرم کردن و سفر رفتن از این قضیه دور کنیم تا اینکه وارد رابطه دیگری شویم. ممکن است بخواهیم این بازی را ایمنتر کنیم تا دوباره عاشقانه ریسک نکنیم.
آسیبپذیر بودن خطرناک است
در آخرین رابطه ما خودمان را رها کردیم و تقریباً همه چیز را درباره خود برای فرد مقابل فاش کردیم و قلب خود را در دست شخص دیگری قراردادیم. ما تا آنجا که میتوانستیم درمقابل شریک قبلی خود آسیبپذیر شدیم. اما اکنون ، پس از شکسته شدن قلبمان ، نمیخواستیم دوباره آسیبپذیر باشیم. ما میخواستم دیوارهای بزرگی بسازیم تا از قلب خود محافظت کنیم تا مجبور نشویم دوباره روح خود را تحریک کنیم.
همانطور که میبینید ، ما با یک روال کامل از افکار منفی و باورهای ناامیدکننده مقابله کردیم.اگر به دلیل جدایی ، عقاید مشابهی داشته باشید ، میدانید که ملاقات با افراد جدید و شروع دوباره زندگی عاشقانه شما درواقع غیرممکن است.
“عشق متقابل وجود ندارد” یکی از باورهای محدودکننده در روابط
باور محدود کننده دیگری که در روابط وجود دارد این است که فرد می گوید عشق متقابل وجود ندارد که این موضوع یک عقیده رایج است که میتوانیم برای محافظت از خود از آن استفاده کنیم. قانون این است: کسی را عمیقاً دوست نداشته باشیم ، بنابراین در رابطه آینده آسیب نخواهیم دید.بااینحال آنچه ما واقعاً به دنبال آن هستیم ، دوجانبه بودن آن است.بنابراین ایجاد یک رابطه جدید بدون احساسات عمیق عاشقانه ما را در طولانیمدت راضی نمیکند ، بلکه باعث درد بیشتر هر دو طرف میشود.
این باور انواع مختلفی دارد ، اما یکچیز یکسان است که میتواند با آن فقط دو نقش احتمالی در روابط را تصور کرد: آنها معتقدند که روابط میان هر زوج باید رؤیایی شکل بگیرد یا اینکه دوطرف “هوشیارانه” باید روابط خو را شکل دهند . بااینحال ، اینها در روابط نامتعادل فقط یک برش از کیک “روابط” در زندگی است.
رهایی از این طرز فکر ممکن است دشوار باشد. هنگامیکه در روابط نامتعادل (وابسته و مستقل) یکی پس از دیگری زندگی میکنید ، به خود اجازه نمیدهید که یک تجربه شخصی از یک رابطه متقابل داشته باشید و تجربه خود را بر روی تمام روابط دیگری که در اطراف خود میبینید ، پیشبینی میکنید.
روابط عاشقانه متقابل وجود دارد ، اما هنگامیکه فرضیه شخصی در مورد آن صدق نمی کند ، آنها را به رسمیت نمیشناسید.
تناقض.
یکی دیگر از باورهای محدودکننده در روابط این است که فرد با تناقض روبرو می شود. یک نسخه پیشرفته ،اما کمی دوستانهتر از این عقیده این است که دوجانبه بودن بهگونهای وجود دارد که نقشها (“رؤیایی” یا “هوشیار”) در حال تغییر بین شرکا باشند. بااینحال آنها معمولاً به یک داستان پایانناپذیر تبدیل میشوند. این الگوهای خاموش از این واقعیت ناشی میشود که شرکا مجبور به تغییر نقش هستند و بافاصله گرفتن از هم و جدا شدن ، همیشه این کار را برای خود آسانتر میکنند.
تأیید اینکه تقابل در روابط عاشقانه وجود دارد درست مانند روابط دوستی مهم است. وقتی دو مرد باهم ملاقات میکنند و ارزشها و علایق مشترک زیادی پیدا میکنند ، احتمالاً میخواهند دوباره یکدیگر را ببینند. اگر چندین بار باهم ملاقات کنند و از اوقات مشترک لذت ببرند، باهم دوست میشوند. وقتی آنها مدتی یکدیگر را نمیبینند ؛ دیگر دلتنگ یکدیگر نمیشوند و ارتباط آنها از بین میرود.
این همان روابط سطحی است:
رفتار متقابل اتصال را ایجاد میکند.
اگر علاقه متقابل وجود داشته باشد ، اتصال وجود دارد ، اگر وجود نداشته باشد ، اتصال دیگر وجود ندارد.
جذب فردی که نمی خواهیم!
یکی دیگر از باورهای محدودکننده در روابط مربوط به فردی است که او را نمی خواهید و فرد میگوید: “من فقط مردان یا زنانی را جذب میکنم که نباید جذب کنم.”
ممکن است این فرد شما باشید که مدتهاست به خواستگاری می روید یا شما هنوز مورد مناسبی را پیدا نکرده باشید و با خود میگویید “من همیشه کسی را جذب میکنم که واقعاً به من اهمیتی نمیدهند ، اما آنها که علاقهمند و دوستداشتنی هستند ، علاقهای به آنها ندارم.”
تجربه نشان میدهد که این اتفاق هرگز مربوط به شخص مقابل نیست، بلکه مربوط به خود ماست:اگر خود را بهاندازه کافی ارزیابی نکنیم ، نمیتوانیم قبول کنیم که شخص دیگری این کار را برای ما انجام می دهد.
از طرف دیگر اگر اعتمادبهنفس پایینی داشته باشیم (یا فکر میکنیم لیاقت عشق را نداریم) یک فرد سرد وجود خواهد داشت که نسبت به ما بیعلاقه عمل میکند. این موضوع معمولاً به یک بازی منفی تبدیل میشود: اگر ما بتوانیم علاقهی فرد را بالا ببریم ، این بدان معناست که ما بهاندازه کافی “خوب” هستیم ، اما در این صورت اعتمادبهنفس ما به اعمال شخص دیگر بستگی دارد .
ازاینرو ، به یاد داشته باشید که اول خودتان را دوست داشته باشید.اگر این کار را انجام دهید ، افرادی را که به شما اهمیت نمیدهند دوست ندارید و اگر کسی این کار را انجام دهد میتوانید قدردان او باشید.
نسخه دیگر این عقیده این است
“من مردها و زنانی را جذب میکنم که واقعاً مطابق با خواسته من نیستند. من همیشه اشتباه انتخاب میکنم. ” برای تحقق این الگو میزان هوشیاری خوبی لازم است. ما اغلب دریافتن رابطهای طولانیمدت خود را خراب میکنیم و شرکایی را انتخاب میکنیم که باشخصیت یا ارزشهای ما متناسب نیستند.
اذعان به این الگو مهم است اما کافی نیست: ما باید شروع به برداشتن گامهایی برای هوشیاری بیشتر هنگام برقراری این ارتباط کنیم. باید به خاطر داشته باشیم که در یک رابطه جدید به دنبال چه نوع ویژگی های شخصیتی ، ارزشهای مشترک یا چه علایقی هستیم. ما باید آن استراتژی های غیرآگاهانه را که ما را به سمت روابط اشتباه درگذشته راهنمایی میکند ، کشف کنیم و با افراد بهتری ارتباط ایجاد کنیم.
برای چنین موردی از این اظهارات استفاده کنید:
“فقط مردان / زنانی را جذب میکنم که بتوانم یک رابطه متقابل دوستانه را در طولانیمدت ایجاد کنم”
“بهراحتی میتوانم ببینم که چه کسی میتواند شریک مناسبی برای من باشد.”
” فقط افرادی را جذب میکنم که من را نیز جذب میکنند.”
“من مردان / زنانی را جذب میکنم که ازنظر جسمی ، روحی و روانی با من مطابقت دارند.”
پیدا کردن شریک زندگی سخت است از باورهای محدودکننده در روابط
یکی دیگر از باورهای محدودکننده در روابط مربوط به این موضع است که پیدا کردن شریک زندگی ایده آل سخت است که فرد می گوید:”من مطمئن هستم که کسی برای من وجود دارد اما پیدا کردن او سخت است.”
اینیک جمله معمولی از شخصی است که خواهان یک رابطه خوب است اما هنوز آماده ساختن آن نیست. به همین دلیل شرایط را سرزنش می کند. بهجای اینکه به این فکر کنید که چرا گشودن ذهن و دل برای یک رابطه جدید بسیار دشوار است ،تلاش برای یافتن شریکی که بتواند در درازمدت از شما حمایت کند و یا از یک دیگر حمایت کنید ، را سرلوحه کار خود قرار دهید.برای این کار شما باید ذهن و قلب خود را باز کنید، دنبال آن فرد بگردید و به آن فکر کنید.
اگر با بخش دیگری از زندگی خودسر و کار داشته باشیم ، خوب است که آن را بپذیرید و مدتی برای آن وقت بگذارید.به یاد داشته باشید: برای پیدا کردن کسی دو چیز لازم است: خودتان را دوست داشته باشید و انرژی لازم را برای یافتن شریک زندگی مناسب داشته باشید. اگر این دو قدم را بردارید ، فرد مناسب به سراغ شما میآید.
هم خدا را بخواه هم خرما را
یکی دیگر از باورهای محدودکننده در روابط این است که نمی توان هم در شغل هم در روابط موفق شد که در این هنگام فرد می گوید: “نمیتوان همزمان شغلی موفق داشت و هم رابطه خوبی داشت.”
یک فردی تعریف میکرد :یادم میآید وقتی با پدربزرگم بازی میکردیم و هر وقت در بازی اشتباه میکردم به من میگفت: “یکی بازی شانسی ایجاد نمی کند ، اما عاشق خوششانس است”. من این عبارت را چنین تفسیر کردم: کسی که در کار حرفهای موفق باشد ، نمیتواند در یک رابطه نیز خوشبخت باشد.
این اعتقاد عمیق در فرهنگ ما ریشه دارد و به این باور مربوط میشود که افراد فقیر پولندارند اما حداقل چیز دیگری، مانند عشق دارند. این فقط توجیهی است که ما برای “دادن” چیزی به افراد فقیر و “گرفتن” چیزی از افراد موفق استفاده میکنیم که این موضوع درست مثل سایر اعتقادات محدود کننده است.
اگر این باور ما باشد ، ما فقط آن افراد موفق را در اطراف خود یا در رسانههایی که تنها هستند شناسایی میکنیم. پدیدههایی وجود دارد که بهراحتی از این عقیده حمایت میکنند. بهعنوانمثال وقتی یکی از شرکا در زندگی حرفهای زمان های سخت و طولانیمدت داشته باشد ، بهراحتی میتوان مشکلات موجود در روابط آن ها را پیشبینی کرد. برای موفقیت و از بین بردن این باور محدو کننده هوشیاری زیادی لازم است که اشتباه نکنیم تا شریک زندگی خود را مقصر بدبختی یا مبارزه در محل کار خود ندانیم.
شغلی موفق (در هر دو طرف) و توانایی برخورد با چالش های زندگی میتواند پایه روابط هارمونی و عالی باشد.
درست مثل روابط متقابل و غیر متقابل
مثالهای زیادی برای موفقیت و عشق همزمان وجود دارد. مهم است که تائید کنیم که ما لیاقت موفقیت و روابط طولانیمدت راداریم که این دو چیز یکدیگر را مستثنا نمیکنند و می توان آن ها را با هم هماهنگ کرد .وقت آن است که مغز خود را پس بگیرید و الگوهای تفکر منفی قدیمی و رفتار خرابکارانه خود را تغییر دهید.
اعتقادات محدودکننده حیلهگر ، مکار و هوشمندانه هستند. آنها خود را به دور ضمیر ناخودآگاه ما میپیچند و مانند گروگانها ما را به هم گره میزنند.شما میخواهید زندگی بیدغدغهای داشته باشید که عشق آزادانه در آن جریان داشته باشد. اما در عوض ، میبینید که در آن کلاف در هم پیچیده که در ابتدای زندگی شما سازمانیافته است قرارگرفتهاید که قرار بود سرگرمکننده باشد در صورتی که شما را فلج کرده است.
باورهای محدودکننده در روابط خیانت انگیز هستند
باورهای محدودکننده در روابط شما میتواند خیانتآمیز باشد که در مورد زندگی عاشقانه شما ،شمارا تحت تأثیر قرار دهند.
چرا؟ زیرا وقتی در آنجا به دنبال یافتن شریک زندگی مناسب یا ایجاد چشمانداز برای زندگی شغلی و حرفهای خود هستید ، به چیزی در مورد خود ایمان میآورید ، ممکن است سو تعبیر ، تفسیر بیشازحد و خرابکارانه ای داشته باشید و اقدام به ایجاد چیزی واقعاً خاص کنید که به شما کمکی نکند.
یا اگر در رابطه هستید و چیزی راجع به شریک زندگی خودباور دارید (درست یا غیرواقعی) ، بر توانایی شما در دادن یا دریافت عشق تأثیر عمیقی میگذارد.شما در مهمترین زمینه های زندگی خود خطر انجام اشتباهات بزرگ رادارید.اغلب تشخیص باورهای محدودکننده شما از واقعیت غیرممکن است که محدودیت های خفقانآور ناشی از آن میتواند ویرانگر باشد.
وقت آن است که مغز خود را پس بگیرید و الگوهای تفکر منفی قدیمی و باورهای محدودکننده در روابط و رفتار خرابکارانه خود را تغییر دهید..
مکان سمی به عنوان یکی از باورهای محدودکننده در روابط
اغلب تشخیص باورهای محدودکننده در روابط شما از واقعیت غیرممکن است یا بسیار سخت است. محدودیت های خفقانآور ناشی از آن میتواند ویرانگر باشد. شما کل موضوع جنگ یا فرار را میدانید ، درست است؟ موارد بیشتری نیز وجود دارد. هنگام قفل شدن ذهن ، دقیقاً همان کاری را انجام میدهید که آن باورهای محدودکننده میخواهند شما انجام دهید. این کار باعث می شود شما برای بهبود روابط خود نتوانید کاری انجام دهید.
شما به آن پیام پاسخ نمیدهید ؛ شما آن تماس چشمی را برقرار نمی کنید. شما به آن تاریخ بله نمیگویید. ذهن همه شما گرهخوردهاست، یخزده و ممکن است به درون خود ، جایی که احساس امنیت میکنید عقب نشینی کنید. این مکان همان مکانی است که شما در آن تنها هستید. مکانی کاملاً آشنا که شمارا مثل سمی که از زمان خارج میشود ، میکشد.
چرا روان شما این کار را با شما میکند؟ آیا نمیخواهد شما موفق شوید؟
قبل از اینکه خیلی دور شویم ، ما میخواهیم شما طرز فکر خود را در مورد مغز خود تغییر دهید. شما تکاملیافتهاید .قشر جلوی پیشانی شما یک معجزه تکاملی است ، قادر به شاهکارهای غیرقابلتوجیه است .همهچیز جالب است ، اما فراموش نکنیم که ما هنوز هم تمام کارهایی را انجام می دهیم که اجداد غارنشین ما نیز آن ها را انجام می دادند. این همان چیزی است که باعث شد آنها از ببرها و شیرها و خرسها فرار کنند .
مسئله این است: بسیاری از ماتحت تعقیب آن جانوران قرار نمیگیریم (حداقل در قالب خارجی آنها ، شاید رئیس ، رئیس سابق یا شخصی که در لیست شماست جای آن ها را گرفته باشد).اما بخشی از مغز، مسئول این است که به ما میگوید برای زندگی خود کاری را اجرا کنید ، هنوز زنده و سالم است.
قدرت ریسک پذیری
مغز ما فکر میکند همهچیزهای کوچک برای کشتن ما است و اگر به ما اجازه دهد در برابر این تهدیدها بمیریم میتواند درد آور باشد. در مقایسه با اجداد خود ، زندگی کاملاً ایمن تری داریم. بهجای جلوگیری از خطرات ، باید خود را متقاعد کنیم که آنها را بپذیریم. اما وقتی ریسک میکنیم ، آمیگدال که در مغز باستانی ما وجود دارد که جهنم را بیرون تصور میکند.
آیا باورهای محدودکننده در روابط ریشه عمیق ذهنی شمارا به بند میکشد؟
میدانید که روابط عاشقانه شما بهطورمعمول به فاجعه ختم میشود ؟
الگوهایی را مشاهده میکنید که در آن همسرتان مهربان نباشد؟ اگر طرف مقابلتان زورگو باشد چطور؟
شما سرانجام با افرادی مواجه میشوید که بارها و بارها با شما بدرفتار میکنند ؟
به عنوان مثال
بهعنوانمثال اگر پدر یا مادری کنترلکننده داشتهاید و آنها مرتباً از شما انتقاد کرده باشند ، ممکن است یاد گرفته باشید که نسبت به تصمیماتی که از کودکی گرفتهاید احساس گناه کنید.همانطور که رشد میکردید ، در هر شرایطی به دنبال این انتقاد بودید زیرا این همان چیزی است که انتظار داشتید. حتی اگر کسی آنجا نباشد که از شما انتقاد کند ، شما خودتان را انتقاد میکنید. و در روابط خود نیز از این باورهای محدود کننده استفاده میکنید.
هنگامیکه به دنبال یک شریک زندگی خوب هستید ، خواه این را فهمیده باشید یا نه ، ممکن است افراد منتقد شمارا جذب کنند. شاید در دوران کودکی به شما گفته شود که دوست بدی هستید یا آنقدر خوب نیستید که بتوانید با آن کودک درست بازی کنید یا از یک کودک نگهداری کنید ، بنابراین برای اثبات درست بودن به حرکت خود ادامه میدهید و در روابط خود نیز از آن استفاده می کنید.
ممکن است بارها و بارها وارد روابط بد شوید.
ذهن هوشیار شما چنین چیزی را نمیخواهد ، اما ضمیر ناخودآگاه شما در حال مردن است تا ثابت کند آنچه راجع به خودتان باور دارید درست است.محدود کردن باورها میتواند شمارا از رسیدن به خواسته های شما بازدارد.
باورهای محدودکننده در روابط را از بین ببرید
مغز ما برای تفکر منفی سیمکشی شده است. این مسیرها شیارهای عمیقتری در مغز ما میتراشند (ریشه های عمیق قبلی را به خاطر بسپارید) ، بنابراین تجربه های منفی بار بیشتری دارند . درحالیکه بارهای سبک بازخورد مثبت فراموش میشود، آیا تاکنون توجه کردهاید که نظرات منفی چقدر تأثیر بیشتری روی ما دارند؟ چگونه مردم در فراموش کردن آنها مشکلدارند؟
اگر پنج مورد مثبت و یک مورد منفی داشته باشید ، مغز شما احتمالاً فقط یکی از آن نقاط مثبت را به یاد میآورد و مطمئناً همه منفیها را به یاد میآورد.بنابراین ، وقتی کسی برخلاف یک عقیده محدودکننده ، مانند زمانی که از شما حسن جویی میکند ، به شما بازخورد میدهد ، ممکن است فکر کنید که این فرد یک انگیزه باطنی بد از این کار دارد. حتی ممکن است آن را فراموش کنید مثلاینکه هرگز حتی اتفاق نیفتاده است.
آیا شما در حال دیدن آسیبهایی هستید که باورهای محدودکننده میتوانند آن را به وجود آورند؟
شما باید علف های هرز را از بین ببرید.در اینجا چند سؤال وجود دارد که میتوانید از خود بپرسید ، تا باورهای محدودکننده در روابط را شناسایی کنید و از بین ببرید:
آیا باورهای محدودکننده شمارا از حرکت به جلو باز میدارد؟
فکر میکنید دوستداشتنی نیستید؟
آیا فکر میکنید بهاندازه کافی زیبا نیستید؟
فکر میکنید تحمل سختی دارید؟
چه حلقه های منفی بارها و بارها در ذهن شما بازی میکنند؟
آخرین “اثبات” شما بهعنوان واقعیت چیست ، و چگونه این باورهای محدودکننده را تقویت می کنید؟
مجدداً این سؤالات را بخوانید و برای کشف باورهای محدودکننده در روابط آماده شوید
زندگی عاشقانه شما بدون باورهای محدودکننده در روابط
اگر در خود تردید نداشته باشید ، چه نوع رابطهای خواهید داشت؟
اگر محدودیتی در اعتمادبهنفس شما وجود نداشته باشد با چه کسی صحبت خواهید کرد؟
بسیار شگفتآور است که ما چگونه خود را متقاعد کنیم که بهاندازه کافی برای رابطه رؤیاهای خود مهارت نداریم و به خود میگوییم او از مدار ذهنی من خارجشده است. من هرگز پسری مثل او نخواهم داشت من چیزی ندارم که برای زندگی در صلح با شخص دیگری لازم باشد.
اینها فقط چند نمونه از مواردی است که ما به خودمان میگوییم ، حتی بدون آنکه بدانیم.
آنچه ما باید هر زمان که احساس توانایی نمیکنیم بدانیم این است که “میگوید چه کسی؟”
معلم شما در کلاس دوم است؟ برادرت است؟ همسر سابق شما است؟ و آنها چه اختیاری دارند که نوع دید شمارا تغییر می دهند؟
چه مدت دیگر میخواهید به آنها اجازه دهید بر شما قدرت داشته باشند، در صورتی که آنها حتی چیزی را که به شما گفتند، در مقابل شما یا در مورد شخص دیگری به خاطر نمیآورند؟
وقت آن است که مغز خود را به آن زمین کاشت حاصلخیز برگردانید.
وقت آن رسیده است که آن باورهای محدودکننده در روابط را پیداکرده و آنها را ریشهکن کنید. بدون درنگ این کار را انجام دهید. فکر دومی وجود ندارد فقط به جلو حرکت کنید ، به سمت یک باغ پررنگ و روشن که چیزی جز افکار خوب و نیرومند در آن وجود ندارد.
همه مکانهایی را که فکر میکردید اشتباه میکنید میتوانند زمینه های اعتمادبهنفس فراوان و غنی باشند. تمام اعتمادبهنفس دوستیابی و رابطهای که شما ازدستدادهاید ، میتواند زمینه های قدرت برای از بین بردن باورهای محدودکننده در روابط باشد.
تمامکاری که شما باید انجام دهید این است که اعتقادات خود را تغییر دهید ، درک اینکه همهچیزهایی که به خود گفتهاید برداشت ذهنی هستند و چیز دیگر بهجز این نیستند.فکر میکنید خیلی سخت است؟ یا اینکه باورهای منفی و محدودکننده شما درست است؟ البته ، این احساسی است که شما دارید. شما از ابتدا به این روش زندگی کردید.
مدتهاست که به خودتان اجازه تجربه عشق را نمیدهید، یا شاید همیشه این کار را انجام دادهاید که نشان می دهد شما باورهای محدود کننده بسیار قوی در مورد روابط دارید.
خبر فوق العاده در خصوص باورهای محدودکننده در روابط
ما خبر فوقالعادهای برای شما داریم.هر آنچه را که نیاز دارید در درون خود دارید. تنها کاری که میتوان انجام داد یافتن آن است و ما دوست داریم شمارا در آن مسیر عشق و کشف رابطه راهنمایی کنیم همانطور که از ترس عبور میکنید ،باورهای محدودکننده در روابط گذشته ، همه امکانات محبتآمیز را که پیش روی شما قرار دارد ، مشاهده کنید.
در ادامه چندین روش وجود دارد که میتوانید باورهای محدودکننده در روابط را کنار بگذارید و قلب خود را برای یک رابطه جدید باز کنید.
۱. باورهای محدودکننده در روابط خود را بشناسید
شما فقط به خاطر اتفاقاتی که درگذشته افتاده اکنون این چیزها را باور دارید. باورها بر اساس تجربه ذهنی شما است. آنها میتوانند از طریق لنز دیگری تغییر کرده یا مشاهده شوند.
۲. به خود یادآوری کنید
آنچه یکبار اتفاق افتاده است میتواند بهعنوان یک تجربه تدریس تلقی شود ، بنابراین شما خواهید دانست که در آینده از چه چیزهایی اجتناب کنید. شما اکنون عاقلتر هستید؛ گذشته شما نیازی به تکرار ندارد میتوانید از شکست و ناامیدی رشد کنید.
۳. به چالش بکشید.
وقتی به یکی از باورهای محدودکننده در روابط فکر میکنید یک فکر ناامیدکننده ، مانند “همه روابط منجر به درد میشود” یا “دیگر هرگز عشقی پیدا نخواهم کرد” ، آن را به چالش بکشید. دلایلی بیاورید که چرا این افکار واقعیت نیستند.اگر به دوستان و خانواده خود نگاه کنید ، روابط محکم و خوبی پیدا خواهید کرد. روابطی که مملو از تعهد ، عشق ، مهربانی و احترام متقابل است.
شما همچنین احتمالاً در زندگی خود روابط مثبت و پر از عشق را تجربه کردهاید. آنچه ممکن است در یک رابطه دوستداشتنی و سالم داشته باشید را به خود یادآوری کنید.
۴.وقت کمتری هدر بده!
وقت کمتری را به تمرکز بر دلشکستگی و باورهای منفی که در گذشته ایجاد کردهاید اختصاص دهید.
بیشتر روی خودتان تمرکز کنید تا بتوانید این باورهای محدودکننده در روابط را از بین ببرید. با بهتر غذا خوردن و ورزش بیشتر از سلامتی خود مراقبت کنید. با تعطیلات بیشتر و خواب بیشتر نسبت به خود دلسوز باشید. از طریق تلاش بر روی اعتمادبهنفس ، غلبه بر ترس و پیروی از آرزوها ، متعهد شوید که به بهترین نسخه از خود تبدیل شوید. کاری را انجام دهید که لذت شما را به همراه داشته باشد ، خود را با افراد حامی محاصره کنید و یک منطقه مثبت در اطراف خود ایجاد کنید.
۵.در زمان حال
سعی کنید با کنار گذاشتن افکار در مورد گذشته ، در لحظه فعلی بیشتر زندگی کنید.وقتی افکار و احساسات در مورد رابطه به وجود آمد ، به آنها نچسبید. تأیید کنید که ذهن شمارا به گذشته سوق میدهد و میخواهد شمارا در چرخهای از درد و غم بکشاند.صرفاً تصدیق آنچه ذهن شما انجام میدهد ، به شما کمک میکند تا نسبت به راه های حیله و تزویر باورهای محدودکننده در روابط آگاهی بیشتری داشته باشید. آن افکار را مانند ابرهایی که در آسمان رد میشوند ، رد کنید.
کمک به تمرکز روی وظیفه انجامشده میتواند حامی شما باشد. اگر متوجه شدید ذهنیت شما به سمت رابطه برمیگردد ، فقط به کارهایی که قبل از بروز گذشته انجام میدادید برگردید.
۶. به دنبال عشق در اطراف خود باشید.
آنچه تمرکز میکنید تمایل دارد در زندگی شما نمایان شود. اگر به درد و مبارزه در جهان نگاه کنید ، موارد بیشتری از آن را خواهید دید. اگر به دنبال درد و از دست دادن عشق باشید ، متوجه آن خواهید شد.اگر تمرکز خود را بر انجام کاری که دوست دارید ، گذراندن وقت با افرادی که دوست دارید و مشغول فعالیتهایی که دوست دارید بگذارید و این کارها را ادامه دهید ، در مکان بهتری قرار خواهید گرفت تا عاشقانهها را به زندگی خود دعوت کنید.
۷. با خود محبت و مهربانی بیشتری کنید.
به شخصی تبدیل شوید که میخواهید با او رابطه برقرار کنید. روی ویژگیهایی کارکنید که مانع از این میشود که باورهای محدود کنندهای که در روابط وجود دارد را از بین ببرد.برای اینکه دوستداشتنیتر شویم ، باید خودخواهی ، عصبانیت و کینهای را که زندگی خود را با آن کدر کردهایم کنار بگذاریم.ما باید زندگی خود را بررسی بکنیم و به شیوهای که در روابط نشان میدهیم تأملکنیم. ما همچنین باید مسئولیت کمبودهای خود را بر عهده بگیریم.
باید بفهمیم که بر عصبانیت می توانیم سلطه پیدا کنیم ، رفتار کنترلکننده را بررسی کنیم و با عشق و عطوفت بیشتری منیّت و خودخواهی خود را بشوییم و از بین ببریم.
۸- دیدگاه های مثبتتری از عشق را پرورش دهید.
تأییدها ، مراقبهها ، شکرگزاری و سایر روشها را امتحان کنید تا به شما کمک کند باورهای خود را در مورد عشق تغییر دهید. وقایعی را که از طریق چارچوب جدیدی از عشق برای شما اتفاق میافتد. نه چارچوب قدیمی شکست قلب ، را تفسیر کنید.وقتی کسی با شما تماس میگیرد یا میخواهد شمارا برای شام بیرون ببرد ، به امکانات یک رابطه جدید فکر کنید و همهچیزهایی که ممکن است اشتباه باشد را دور بیندازید.
بهجای اینکه فکر کنید “اینجا دوباره میرویم” با شرایط جدید در زندگی خود ، به خود یادآوری کنید که این فرصت رادارید که عاقلانهتر و با دل و ذهنی بازتر ظاهر شوید.
۹. شجاعت پیدا کنید
قدم های کوچکی بردارید تا به شخصی اعتماد کنید ، با یک نفر شریک شوید و قلب خود را به روی شخص جدید باز کنید. اگر جاذبه یک رابطه جدید شمارا غرق کرده است ، آن را کُند کنید و بهمرور به او اعتماد کنید تا مجالی برای باورهای محدودکننده در روابط ندهید.
کلام آخر
باید یاد بگیریم که روابط میتوانند بزرگترین تکالیف معنوی ما باشند. حتی اگر بدترین اتفاق رخ دهد ، ما بهعنوان یک فرد در حال رشد و یادگیری خواهیم بود. قلب شکسته میتواند به قلب باز منجر شود. و یک قلب باز زمینی مناسب برای یک عشق قویتر و عمیقتر است. خیلی دیر نیست که مقاومت خود را در برابر عشق و دیدگاه های محدودکننده در روابط خود کنار بگذاریم تا فردی را پیدا کنیم که برای ما مناسب باشد.
به نظر شما چه باورهای محدودکننده در روابط وجود دارد؟آیا دوست دارید این باورهای محدودکننده در روابط را از بین ببرید؟