وابستگی، یعنی اتکای به دیگری، مطیع یا تابع کسی بودن، تعلق به چیزی یا کسی داشتن و تکیه کردن به شخصی دیگر برای درخواست حمایت یا کمک. البته وابسته بودن و اتکای به دیگران یکی از خصوصیات ویژه اختلال شخصیت وابسته است. اما برای شناسایی اختلال شخصیت وابسته نیاز به یک سری از نشانه ها داریم. زیرا پیش آمده که اکثر ما گاهی اوقات در کارهای خود از دیگران درخواست کمک میکنیم و حتی گاهی نسبت به فردی خاص احساس دلبستگی زیادی پیدا می کنیم و خیلی دوست داریم که بیش تر اوقات در کنار او باشیم. این حالت ها اگر حد و مرز داشته باشند، طبیعی تلقی می شوند و حتی میتوان گفت نبود آن ها می تواند نوعی بیماری باشد. اما افرادی که اختلال شخصیت وابسته دارند بیش از حد طبیعی به دیگران وابسته هستند و به میزان زیادی محتاج تأیید دیگران و اطمینان جویی هستند.
وابستگی چیست؟ علائم آن و روش درمان
از دیگر نشانه های اختلال شخصیت وابسته، میتوان تحمل نکردن تنهایی و احساس طرد شدگی را نام برد. این دسته از افراد بیش از حد با دیگران سازش داشته و موافقند، به عبارتی جرأت مخالفت کردن با دیگران را ندارند. آن ها از این که از سوی دیگران ترک شوند وحشت زیادی دارند. بسیار متواضع، فروتن و نیازمند تأیید دیگران هستند. افرادی که وابستگی دارند در ارتباطات خود هیچگونه حد و مرزی ندارند. یعنی براحتی اجازه میدهند که دیگران حقوق آنها را پایمال کنند.
بنابراین حتی روند شغلی کسی که خصوصیات مذکور را داراست میتواند دچار اختلال بشود. یعنی اینکه فرد حتی نمی تواند به تنهایی کارهای خود را انجام دهد. پس باید به اینگونه افراد مهارت های استقلال را آموخت و بتدریج زمینه رفتار مستقلانه را نیز فراهم نمود. با آموزش خودباوری و خود اطمینانی ترس چنین شخصی از طرد شدن از بین میرود و میتواند اعتماد به نفس خود را پیدا کند. البته اطرافیان هم باید به گونهای رفتار کنند تا به او استقلال بدهند. البته کسانی که به این مشکل مبتلا هستند باید زیر نظر روانپزشک نیز درمان بشوند.
وابستگی چیست؟
زیگموند فروید می گوید “ریشه تمام مشکلات انسان را باید در ضمیر ناخودآگاه جست و جو کرد و شروع این مشکلات از دوران کودکی است”. زمانی که نیازهای دوران کودکی تأمین نشوند آنها در ضمیر ناخودآگاه ضبط می شوند. چیزی که بد است خود وابستگی نیست. وابستگی بدون حد و مرز است که بسیار بد و مخرب است. البته وابسته نبودن به این معنا نیست که ما به چیزی نیازمند نباشیم. ما می توانیم نیازمند باشیم ولی وابسته نباشیم.
ریشه وابستگی در چیست؟
احتمالاً این موقعیت را تجربه کرده اید که گاهی احساس دلتنگی می کنید و به سراغ شخص مورد علاقه تان می روید تا حالتان خوب شود و بتوانید خود را احیاء کنید. اما متوجه میشوید که او گرفتار، خسته و یا بیمار است. در آن زمان چه حالی به شما دست میدهد؟ آیا دیدار شما با او فقط به خاطر آن شخص است و یا کمبودی در وجودتان هست که قصد پر کردن آن را دارید؟
شکست های ما میتوانند یکی از اصلی ترین و مهم ترین دلایل وابستگی مان باشند. اکثر ما در ضمیر ناخودآگاه مان این حس را داریم که خوب و کافی نیستیم. بیشتر درد و رنج های ما منبع درونی دارند یعنی از درون خودمان سرچشمه می گیرند و اگر ما بر وابستگی های درونی خودمان غلبه کنیم، زندگی شاد و خوبی را خواهیم داشت.
امنیت کودک
امنیت کودک، یک فرایند دو مرحله ای است:
زمانی که ما متولد میشویم نسبت به والدین مان وابسته هستیم. اگر آنها نیازهای فیزیکی ما مثل غذا، پوشاک و مسکن را فراهم کنند، پایه و اساس امنیت روانی ما فراهم میشود.
ایجاد فضایی امن
جدا شدن از فضای امن و رسیدن به استقلال
کمبود در هر کدام از این مراحل باعث ایجاد وابستگی در بزرگسالی خواهد شد.
سرچشمه وابستگی
وابستگی دو منشأ دارد:
والدینی که در زمان کودکی بیش از حد مراقب هستند
- والدین، کودک را وابسته نگه میدارند و رفتار مستقل او را سرکوب میکنند.
- رفتار والدین به گونهای است که گویا شخص کوچکتر از سن واقعی است.
- والدین به کوچکترین جزئیات زندگی فرد نظارت میکنند.
- والدین تکالیف فرزندشان را انجام میدهند.
- مسئولیت کم و یا هیچ مسئولیتی به کودک داده نمیشود.
- والدین بسیار نگران شخص هستند.
- در کارهای او مداخله کرده و کارها را انجام میدهند.
- خانوادههایی که از کودک مراقبت نکردهاند
- اینگونه والدین، از سنین کودکی فرزندان خود را به حال خود میگذارند .
- آنها مجبور میشوند نقشی فراتر از سن خود را بر عهده بگیرند.
- به اندازه کافی از والدین راهنمایی دریافت نمیکنند.
- باید درون خانواده رفتاری بزرگسالانه انجام بدهند اگرچه کودک هستند.
نشانههای وابستگی
- فردی قوی مانند والدین تان
- از شما مراقبت کرده و رفتاری با شما دارد که گویا شما فرزند او هستید
- تصمیمات او را بهتر از تصمیمات خود میپندارید.
- تمایل دارید او همواره به شما توصیه ای بکند حتی اگر در آن حوزه تخصصی نداشته باشد.
- تمام کارها بر عهده او باشد و شما هیچ مسئولیتی نداشته باشید
- در کنار او احساس ناامنی، ترس و اضطراب ندارید.
وابستگی چند نوع است؟
وابستگی سالم: شخص در صورت نیاز و در زمان مناسب، بدون هیچ واسطه ای از دیگران تقاضای کمک کرده و نیازش را اعلام میکند. در اینگونه وابستگی احساس امنیت، اعتماد و علاقه در حد متعادل دیده میشود. روابط سالم هستند و ارزش و اعتدال مشاهده میشود. نیازها برطرف شده و محبت و همدلی در رابطه وجود دارد.
وابستگی ناسالم: شخص سعی میکند کنترل طرف مقابل را بدست بگیرد و گاهی بخاطر ترس از طرد شدن نقش قربانی را ایفا میکند.
وجود خود را به وجود او گره میزند. حتما شما هم این جمله را شنیده اید: اگر فلانی نباشد من میمیرم، یا بدون او نمیتوانم زندگی کنم! به این نوع وابستگی ، وابستگی ناسالم میگویند. فرد در این حالت تمام زندگی خود را وقت فرد مقابل میکند.
چرا وابسته میشویم؟
بعضی از افراد در زمان کودکی یاد میگیرند که کسی مسئول کارهای آنها نیست ولی میتوانند در صورت نیاز از دیگران کمک بگیرند. در این شرایط اعتماد به نفس شخص حفظ شده و فرد خیلی راحت نیازش را درک کرده و تقاضای کمک میکند.
گروهی دیگر از زمان کودکی یاد میگیرند که به تنهایی کارهای خود را انجام بدهند و فقط به خودشان متکی باشند. این گروه در بزرگسالی نیز به سختی میتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند، روابط صمیمانه بسیار کمی دارند و مایل هستند فاصله ای بین خود و دیگران ایجاد کنند. چیزی که باعث آرامش آنها میشود دور شدن از افراد است.
و اما گروه سوم، افراد این دسته، کسانی هستند که در دوران کودکی یاد گرفته اند که به تنهایی نمیتوانند کاری را انجام بدهند، بنابراین نیازمند دیگران میشوند. چنین شخصی با این طرز تفکر رشد کرده و وقتی به سن بزرگسالی میرسد بر این باور است که باید نیازهایش توسط دیگران تأمین بشوند و وابسته اشخاص دیگر میشود. معمولا سرچشمه بوجود آمدن وابستگی که ما آن را شخصیت وابسته نام میگذاریم حمایت های افراطی والدین در زمان کودکی است. اینگونه افراد بسیار زودرنج هستند و خود را آسیب پذیر میپندارند.
وابستگی بیمارگونه چه علامتهایی دارد؟
- تحمل تنهایی را ندارند.
- اکثراً مسئولیت های اصلی زندگی را به دیگران میسپارند.
- زندگی برایشان سر در گم کننده است.
- احساس میکنند نمیتوانند از عهده امور برآیند.
- اعتمادی به تصمیم گیری های خود ندارند و بطور مداوم نیازمند هستند تا دیگران آنها را تأیید کنند. دو دل و نامطمئن هستند.
- برای اینکه افراد را در کنار خود حفظ کنند دست به هر کاری میزنند. مثل اعمال خشونت یا رفتار مهرطلبانه و یا تحقیرآمیز.
- این افراد به محض اینکه از کسی که آنها را حمایت کرده جدا میشوند دچار پریشانی و افسردگی شده و با کس دیگه ای وارد رابطه میشوند تا حمایت لازمه را از آن فرد دریافت کنند.
- از جر و بحث با دیگران دوری میکنند. با نظرات آنها توافق میکنند، حتی اگر در باطن مخالف باشند، تا آنها را از دست ندهند. احساس نیاز به مراقبت در آنها شدید است و از اینکه زیر سلطه دیگران قرار بگیرند ترس و واهمه ای ندارند.
- احساس فقدان و ناکافی بودن دارند.
- بدنبال توصیه کس دیگری هستند.
- از تغییر روی گردان هستند.
- اعتماد به نفسشان در موقعیت های جدید کم است.
باورهای وابستگی
- این کار برایم سخت و دشوار است.
- از عهده این کار بر نمی آیم.
- در حال نابودی هستم.
- از عهده مسئولیت هایم برنمی آیم.
- بدون او چکار کنم؟
- به تنهایی چطور ادامه دهم؟
- اگر کسی در کنارم نباشد، من نمیتوانم کارم را انجام بدهم.
انواع وابستگی
وابستگی انواع مختلفی دارد؛
۱.وابستگی عاطفی:
زمانیکه فرد از لحاظ عاطفی و احساسی به دوست و یا والدین و همسر یا حتی سایر افراد نزدیک خود وابسته میشود توانایی تحمل دوری یا از دست دادن آنها را ندارد. به علاوه به دلیل اینکه می ترسد آنها را از دست دهد ، همواره در درون خود در ترس و نا امنی به سربرده و ناخودآگاه به این وضع عادت میکند.
۲. وابستگی فکری:
فردی که از لحاظ فکری به دیگران وابسته است به طور مستقل توانایی تصمیم گیری ندارد. به دلیل کمبود عزت نفس و عدم احساس خود ارزشی از انتخاب لباس گرفته تا تصمیم های مهم زندگی از دیگران تقلید و یا پیروی میکنند. و به عبارتی طرز فکر ثابت و الگوی مشخصی برای تصمیم گیری ندارند.
۳. وابستگی رفتاری:
افرادی که از لحاظ رفتاری به دیگران وابسته اند توانایی پذیرش مسیولیت های زندگی خود را ندارند. آنها معمولا به سختی میتوانند کارهای خود را به تنهایی بر عهده بگیرند و همواره به دنبال شریک و یا همراهی هستند که کار خود را به گردن او انداخته یا حداقل با همکاری او کارهای خود را انجام دهند. و همیشه نیاز به احساس حضور کسی را دارند و زمانی که مجبور به انجام کاری به تنهایی باشند احساس استرس و اضطراب دارند.
۴.وابستگی به والدین:
افرادی که نسبت به والدین یا مراقب زمان کودکی خود وایسته بار آمدند حتی در بزرگسالی هم هویت خود را با والدین شان تعریف میکنند. و معمولا این افراد یک یا همه ی وابستگی های فکری و عاطفی و رفتاری را نسبت به والدین خود دارند و تا آخر عمر این وابستگی را ادامه میدهند مثل فرد بزرگسالی که تمام تصمیمات زندگی اش را با صلاحدید والدین میگیرد یا از خواسته های خود به نفع والدین کناره گیری میکند از این نوع وابستگی است.
۵. وابستگی به شغل یا موقعیت اجتماعی:
افرادی که تمام حس خوشحالی و موفقیت خود را به شغل و موقعیت اجتماعی خود گره میزنند، و بدون داشتن این موارد دچار حس پوچی و بی ارزشی میشوند و از سایر جنبه های زندگی باز میمانند از این نوع وابستگی است. مثل فردی که بیش از حد کار میکند و زمانی را برای تفریح و روابط اجتماعی خود اختصاص نمیدهد.
۶. وابستگی به عادت های قدیمی و خاطرات:
بسیاری از افراد به دلیل اینکه یک بار در کاری شکست خورده اند هرگز دوباره آن را امتحان نمیکنند و دچار بیماری ترس از شکست شدهاند و با یادآوری مداوم رنج ها و خاطرات تلخ گذشته در واقع گذشته خود را بارها و بارها زندگی میکنند و دست به تجارب جدید نمیزنند.
این گونه افراد در خاطرات و گذشته خود گیر کرده اند و با وابستگی به آن ها به طور ناخودآگاه و شاید هم آگاهانه به زندگی خود آسیب میزنند.
۷.وابستگی به محیط و یا اشیا:
بله این مورد هم حقیقت دارد! اگر فردی هستید که ارزش بسیار زیادی برای اشیا قدیمی قایل هستید در صورتیکه از آنها استفاده نمیکنید شروع به جمع کردن وسایل اضافی میکنید و وسایل و ظروفی که سالهاست استفاده نمیکنید را به گمان اینکه روزی به کارتان می آید در خانه و کمدتان انباشته میکنید و یا محیط کار یا شهری که باعث پیشرفت تان نمیشود را ترک نمیکنید، دچار این نوع وابستگی نسبت به محیط هستید که در روانشناسی اختلال احتکار نام دارد…
وابستگی خوب است یا بد؟
به صورت کلی وابستگی برای یک شخص بالغ نمیتواند موثر باشد و بهتر است فرد به جای وابستگی ، دلبستگی را نجربه کند. اگر وابستگی از نوع سالم آن باشد ضرری ندارد اما اگر از نوع مخرب آن باشد برای ما فایده ای ندارد.
دلبستگی یعنی ما چیزی یا کسی را دوست داریم و در حضور یا عدم حضور او ما حال خوب خود را داریم اما وابستگی یعنی تنها در حالتی که آن چیز یا آن شخص باشد ما حال خوبی داریم و اگر نباشد احساس بدی خواهیم داشت.
به عبارتی در دلبستگی با نبودن دیگری احساس رضایت را داریم و حال خوب خود را میتوانیم حفظ کنیم اما در وابستگی با نبودن فرد احساس نارضایتی را تجربه میکنیم.
وابستگی را چطور می توان ترک کرد؟
بعضی از ما به میزان زیادی به شغل و موقعیت مان وابسته شده ایم و دیگر از خود واقعی مان تعریفی نداریم. یعنی اینکه ما خودمان را با شغلمان میشناسیم و از هویت اصلی مان درکی نداریم. مثلاً میگوییم من یک معلم، نویسنده، آهنگساز . … هستم. گویی نویسنده و آهنگساز بودن هویت من است. متأسفانه این افکار و باورها در ما نهادینه شده اند و ما بدون اتومبیل مان و یا دارایی مان چیزی از خود نداریم . چون از درون تهی هستیم احساس وابستگی به اشیاء و یا افراد را داریم.
اگر شب ها قبل از خواب از خدای خود به خاطر تمام نعماتی که به ما بخشیده است تشکر کنیم و سپس همه را به دست او بسپاریم احساس وابستگی کمتری پیدا خواهیم کرد. چیزی که ما باید بدانیم این است که ما فقط نگهبان آن چیزی هستیم که خداوند به ما امانت داده است. ما فقط امانت دار نعمات پروردگار هستیم نه مالک آنها.
وقتی چنین دیدی نسبت به زندگی داشته باشیم و خود را مالک و صاحب چیزی ندانیم، کمتر احساس وابستگی به تعلقات دنیوی خواهیم داشت.
همچنین گاهی اوقات چیزهایی داریم که شاید فکر از دست دادن آنها ما را دچار ترس و اضطراب کند. البته بعضی از این وابستگی ها می توانند در صورت حد طبیعی بسیار خوب باشند مقل عشق و علاقه به خانواده. ولی گاهی همین وابستگی ها میتوانند بسیار مخرب باشند.
نکاتی برای ترک وابستگی:
- کودک درون وابسته خود را درک کنیم. فهرستی از کارهایی را که باید انجام دهیم تهیه کنیم.
- از کارهای کوچک شروع کنیم. مثلاً خودمان به تنهایی خرید کنیم.
- اگر از کاری که کردیم پشیمان شدیم، خودمان را سرزنش نکرده و آن کار را ادامه دهیم.
- از خودمان انتظار زیادی نداشته باشیم
- حواسمان به روابط گذشته و الگوهای تکراری باشد تا دوباره در دام وابستگی نیفتیم.
- فهرستی از ترسها و چالشهایی که از آنها فرار میکنیم تهیه کنیم.
- بدون اینکه از دیگران کمک بگیریم وارد چالشهای جدید بشویم.
- وقتی در کاری موفق میشویم به خود پاداش بدهیم.
- وقتی در کاری شکست میخوریم نا امید نشده و با بررسی دلایل شکست، کار را ادامه دهیم.
- از افراد بسیار قوی دور شویم.
- اگر با شخصی که رفتار متعادل داشت برخورد کردیم، با او ارتباط برقرار کنیم.
- از دوران کودکی خود خارج شده و وارد بزرگسالی شویم.
- از کمک خواستن از دیگران دست برداریم.
- از خود مراقبت کنیم.
- باورهای محدود کننده را تغییر داده و به خود اجازه رشد بدهیم.
- صفات پسندیده خود را یادداشت کنیم.
- به دیگران کمک کنیم.
- مدیتیشن انجام دهیم.
- احساسات خود را درک کرده و بنویسیم
- کمبودهای دوره کودکی را حس کرده و در نقش بزرگسال سالم سعی در پر کردن خلاءهای عاطفی داشته باشیم.
- هر چقدر میتوانیم با کودک درون خود مرتبط بشویم. احساسات و دردهایش را بشنویم تا متوجه مشکل او بشویم.
- ریشه های وابستگی مان را پیدا کنیم.
- احساسات و افکار خود کم بینی را درک کرده و آنها را اصلاح کنیم.
- بصورت انفرادی به سفر یا اماکن دیگر برویم.
- اتصالات وابستگی را ترک کنیم.
- بر روی ابراز وجود و جرأت ورزیمان کار کنیم.
کلام آخر
در پایان امیدواریم راهکارهای ارائه شده برایتان مفید بوده باشد؛ برایمان بنویسید نظر شما در خصوص وابستگی چیست؟ چقدر خودتان را وابسته به اشخاص و اشیا و یا شغل خود میدانید؟
به نظر شما وابستگی قابل درمان است؟